محل تبلیغات شما

اهل البیت علیهم السّلام



سوال:
چرا نام امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در قرآن نیامده است تا این همه اختلاف بین امّت به وجود نیاید؟

پاسخ:
1. قرآن کتابی است که به بیان کلیات می پردازد نه ‏جزئیات، اصل امامت به صراحت در قرآن ذکر شده است، اما جزئیات و مصادیق آن به خاطر مصالحی به صراحت نیامده است؛ در حالیکه با تدبر در قرآن همه ی این ‏مسائل و حتی امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام قابل اثبات است.‏
2. چرا سوال به این صورت مطرح نشود که: چرا در قرآن نامی از خلفای راشدین ( ابوبکر و عمر و عثمان ) نیامده تا اختلافی بوجود ‏نیاید؟!! اگر نامی از حضرت علی (ع) به طور مستقیم نیامده است، نامی از خلفای راشدین هم برده نشده است.‏
3. اگر فرضاً قرآن اسم امام را هم تعیین می کرد، از کجا معلوم که اختلاف دیگری بین مسلمانان ایجاد نمی گشت، و از کجا معلوم که به انکار اصل دین و تهمت زدن به پیامبر(ص) منجر نمی شد؟! کما اینکه اصل تهمت زدن به این خاندان پاک سابقه ای دیرین دارد. مثلا گفته می شد که صلاحیت حضرت علی(ع) از طرف خداوند سلب گردیده و پیامبر(ص) در آخرین لحظات عمر خود در بستر، این آیه را از طرف خداوند نسخ و امر خلافت بعد از خود را بر عهده ی شورا گذارده است!!
4. ممکن است گفته شود: اگر در قرآن اسم امام می آمد ریشه اختلاف می خشکید ‏چون قابل تصور نیست که مسلمانان صدر اسلام  بر خلاف متن قرآن عمل بکنند.
درجواب می گوئیم: در موارد متعددی مشاهده شده است که اصحاب و خلفای ‏سه گانه بر خلاف صریح قرآن عمل کردند . اینک نمونه هایی از آن را برمی شماریم:
الف) ابوبکر با آوردن حدیثی که تنها خود شاهد صدور آن از پیامبر اکرم (ص) بود، بر خلاف آیات ‏شریفه وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ » (سوره ی نمل آیه ی 16) و  وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَكَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا ** یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ۖ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا » (سوره ی مریم آیات 5و4) ارث بردن از پیامبران را انکار و  فدک را از ملکیت حضرت فاطمه (س) درآورد.‏
ب) ابوبکر بر خلاف صریح آیه ی 41 سوره ی انفال که می فرماید :  وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّه. » از پرداخت خمس به حضرت فاطمه (س) و اولاد او سرباز زد و احدی بدو ‏اعتراض نکرد.
ج) آیه ی 28 سوره ی نساء که می فرماید: .فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ. » صریحاً در متعه ی نساء است که شیعه و بیشتر مفسران اهل سنت دلالت این آیه را بر مشروعیت متعه، مسلم دانسته اند، اما خلیفه ‏ی دوم آن حکم را ممنوع اعلام کرد.‏
د) عمر،  آیه ی 196 از سوره ی بقره را  که می فرماید: . فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ. » منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمایند.
ه) قرآن کریم در باره ی پیامبر(ص) در آیه ی 3 سوره ی نجم می فرماید:  سخن از روی هوی نمی گوید »  ولی ‏وقتی پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر شریف خود در بستر، قلم و دوات برای نوشتن خواست تا بدان وسیله جلوی ضلالت امت را بگیرد، عمر گفت: این ‏مرد هذیان می گوید! و مانع از آوردن کاغذ و قلم شد، در حالیکه این خلاف صریح قرآن است. به این ماجرا در کتب اهل سنّت نیز اشاره شده است که برای نمونه منابع آن را عرض می کنیم: صحیح بخاری ج1ص37 و ج4ص66. صحیح مسلم ج5ص75. مسند احمد ج2ص45 . سنن بیهقی ج9 ص207 و
البته مواردی ازاین دست بسیار است و ما به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم و شما را به مطالعه ی کتابی همچون المراجعاتبرای آشنایی با این کتاب کلیک کنید. ) و همچنین شبهای پیشاور ( برای آشنایی با این کتاب کلیک کنید. ) حواله می دهیم.‏
5. درست است که نام حضرت علی(ع) به طور مستقیم در قرآن نیامده است اما کمال به این است که صفات و اخلاق و خصلتهای خوب فردی در قرآن بیان شود و خود مردم مصداقش را در جامعه پیدا کنند که در این زمینه کسی به پای آن حضرت هم نخواهد رسید. وگرنه اگر کسی کینه ی علی(ع) را داشته باشد، اگر اسم آن حضرت هم در قرآن می آمده آن را طور دیگر توجیه می کردند. مثلا حدیثی داریم که شیعه و سنّی نقل کرده اند که پیامبر(ص) فرمودند: انا مدینة العلم و علیٌّ بابها. * من شهر علم هستم و علی درب آن شهر است. »
عدّه ای از روی دشمنی این حدیث را اینگونه معنا کرده اند که علی در این کلام، حضرت علی(ع) نیست، بلکه علیٌّ بابها » یعنی این شهر، درب بلندی دارد!! لذا به خوبی روشن است که این توجیه نشانه ی کینه و دشمنی با آن حضرت است.
6. حال این پرسش نیز مطرح می شود که طبق آیه ۹ سوره ی حجرات که خداوند در آن می فرماید: ما این قرآن را که مایه ی تذکر است نازل کردیم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد » ؛ نمی شد نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر شود و خود خدا از تحریف آن جلوگیری کند؟ 
در این که خدا اراده کرده است تا قرآن تحریف نشود، شکی نیست اما ذات اقدس الهی برای تحقق اراده خود اسباب و عللی می چیند و مجرای اراده خدا برای اینکه تحریف تحقق پیدا نکند، این است که آیات حساسی که مخالفان و منافقان را تحریک می کند، به طور مستقیم در قرآن ذکر نکند؛ در واقع استراتژی و اسباب خدا همین است. از طرفی چون تحریف هزینه بردار است و منافقان قطعا در این زمینه با مخالفت امت رو به رو می شوند و تا مجبور به این کار نشوند دست به تحریف نمی زنند، اگر آیه ای نازل می شد که مجبور به تحریف می شدند، این کار را می کردند. اما خدا دست مردم را نمی بندد و از سوی دیگر به گونه ای آیه نازل نمی کند که انگیزه ای برای تحریف به وجود آید.

سوال:
چرا در بین امامان فقط برای امام حسین(ع) چهلّم می گیرند با اینکه حتّی برای پیامبر(ص) نیز چهلّم نمی گیرند؟!

پاسخ:
1. اربعین یا چهلّم، امری است که ریشه در قرآن کریم دارد.خداوند در سوره ی اعراف و آیه ی 142 می فرماید: و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم.سپس آن را با ده شب ( دیگر ) تکمیل نمودیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش ( با او ) چهل شب تمام شد.» به علّت حکمت عقلی نیز اصولا در عدد چهل است که هیر چیزی کامل و تتمیم ( به انتها رسیدن و تکمیل کردن ) می شود. مانند مبعوث شدن خاتم الانبیاء حضرت محمّد مصطفی(ص) که در سنّ چهل سالگی حضرت اتفاق افتاده است.لذا به همین دلیل است که مثلا اگر کسی بخواهد به فضیلتی دست یابد یا رذیلتی را ترک کند، او را به انجام یا ترک آن اخلاق برای مدّت چهل شب تکلیف می کنند.کأنّه وقتی که کسی فوت شده و دفن شده، زیارت اصلی او بعد از 40 روز است.این مطلب را بر این اساس می‌گویم که وقتی کسی فوت می‌شود سرّ او، سرّ باطنی او مکشوف می‌شود. این مکشوف شدن سرّ باطنی و معنوی و فرد برای دیگری و برای جهان با استقراری که بعد از 40 روز پیدا شده است، می‌شود گفت تتمیم و تکمیل می‌شود.
2. فداکاری‎های امام حسین (ع)، دین را زنده کرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداکاری‎ها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامی‎داشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن یاد و خاطرات رشادت و جوانمردی حضرت و یاران وفادارش و همچنین دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.
3. در ماه محرم سال 61 هجری قمری، امام حسین (ع)، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را کشتند و اسیران کربلا را به کوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، بعد از تحمّل آن همه سختی و اسارت، روز اربعینِ شهادت امام حسین (ع) و یارانش، در راه برگشت به مدینه، به کربلا رسیدند و همه ی مصائب روز عاشورا در آن روز برای آنها تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر(ص) بود.
4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین (ع)، قصد نابود کردن دین اسلام را داشتند. دشمنان امام حسین(ع) تلاش کردند تا حادثه ی کربلا، به کلی فراموش شود و حتّی کسانی را که برای زیارت امام حسین(ع) می‎آمدند، شکنجه می‎کردند و حتّی می‎کشتند. در زمان متوکل عباسی، همه ی قبرهای کربلا را شخم زدند؛ مزرعه کردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین (ع) منع کردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده می‎کردند تا یاد شهدای کربلا و محل دفن پیکرهای مبارکشان فراموش نشود که یکی از این مناسبت‎ها، حادثه ی  روز اربعین است.
5. یکی از نشانه‎های مومن، زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسکری(ع) روایت شده است که علامت‎های مومن پنج چیز است؛ پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن. | 1 |  و یكى از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده ‏اند.
6. مصیبت و عزای وارد شده بر حضرت امام حسین(ع) بسیار سنگین و دردناک بوده که برای هیچ یک ازامامان و پیامبران چنین عزا و ماتمی در شهادت رخ نداده است. همچنین نقش بسیار بزرگ حضرت زینب(س) و حضرت زین العابدین امام سجّاد(ع) پس از آنهمه سختی و دیدن داغ عزیزترین کسان در مقابل چشمان خود، در نگهداری و مراقبت از دین اسلام نیاز به یادآوری مجدد بخاطر سنگینی و بزرگی این مصیبت وجانفشانی های ایشان و سعی و تلاش همه جانبه ی دشمن برای از بین بردن آثار و علامات آن داشته است. عزاداری برای سید الشّهدا به طور خاص از سوی اهل بیت (ع) تأکید شده است و اساساً نباید آن را با سایر عزاداری ها مقایسه کرد.

| 1 | . شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ذیل اعمال اربعین

سوال: چرا مسلمانان شیعه، بر خلاف برادران اهل سنّت نمازهای ظهر و عصر، مغرب و عشاء را در یک زمان می خوانند در حالی که در قرآن پنج وقت امر شده؟

  دلیل و پاسخ خواندن نماز در اوقات سه گانه:

1. خداوند در آیه ی 78 از سوره ی اسراء می فرماید: نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب (نیمه شب) برپادار و همچنین قرآن فجر(نماز صبح) را. چراکه قرآن فجر، مشهود است. »

بنابراین در قرآن کریم سه وقت برای نماز ذکر شده است و نه پنج وقت. بر هر فرد مسلمان واجب است که در شبانه روز پنج بار نماز بگذارد اما واجب نیست که این پنج بار را جدا بخواند و می تواند بین نماز ظهر و عصر، همچنین مغرب و عشا را جمع کرده پشت سر هم بخواند.  

2. در روایتی آمده است که حضرت رسول الله (ص) بین نمازهای ظهر و عصر، همچنین مغرب و عشا را جمع کرد. از او در این مورد پرسیدند. فرمود: اینگونه عمل کردم تا حرج ( تقصیر . درماندگی . سختی ) و مشقّت بر امّتم نباشد. | 1 |

3. امام صادق علیه السلام می‏فرماید: هنگامی که خورشید به حد زوال رسید وقت نماز ظهر وعصر فرا می‏رسد؛ جز آنکه نماز ظهر قبل از نماز عصر انجام می‏گیرد. آنگاه تو آزادی که آن دو را در هر وقتی خواستی بخوانی تا زمانی که خورشید غروب کند. | 2 |

4. روایات فراوانی از پیامبر اکرم (ص) حتی به نقل از علمای اهل سنت نیز در جواز جمع بین دو نماز حتی در غیر سفر و خطر وارد شده است که به برخی اشاره می کنیم:

امام احمد حنبل در جزء اول مسند خود در صفحه ی 221 و مسلم بن حجّاج در باب الجمع بین الصّلاتین فی الحضر » در صحیح خود | 3 | با نقل سلسله ی روات از عبدالله بن عبّاس نقل نموده اند که گفت: رسول خدا(ص) نماز ظهر و عصر، مغرب و عشا را بدون آنکه از چیزی بترسد و یا در سفر باشد به صورت جمع و یکجا به جا آورد.

زرقانی که از اکابر علمای اهل سنّت است در کتاب خود | 4 | از نسائی از طریق عمرو بن هرم از ابی الشعثاء نقل می نماید که: در بصره عبدالله بن عباس نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را  جمع می خواند، بدون آنکه بین آنها فاصله و چیزی بوده باشد و می گفت: رسول خدا(ص) این قسم نماز را ادا می فرمود.

هرچند که نمازها را به صورت جدا جدا خواندن دارای اجر و ثواب بیشتری است اما وجود اینگونه روایات منقوله حتی در صحاح و سایر کتب معتبر اهل سنّت دلیل بر داشتن جواز مبنی بر جمع خواندن نمازهای ظهرو عصر، مغرب و عشا است. | 5 |

| 1 | . شرح زرقانی بر موطأ مالک، ج 1 ،  ص 294 

| 2 | . وسائل الشیعه:ج4، أبواب مواقیت، باب 4، روایت 4 و 6

| 3 | . صحیح مسلم ج 2  ص152

| 4 | . شرح موطأ مالک در باب جمع بین الصّلاتین ص263

| 5 | . کتاب شبهای پیشاور ص 111


سلطان الواعظین شیرازی - وبلاگ اهل البیت (ع)

 مرحوم آیت الله علّامه حاج سیّد محمّد شیرازی معروف به سلطان الواعظین فرزند سیّد علی اکبر، خطیب و از علمای نامدار شیعه در قرن چهاردهم بوده اند که در اردیبهشت سال 1276 در تهران به دنیا آمدند.
نسب ایشان با 25 واسطه به امام موسی کاظم(ع) میرسد. این عالم بزرگوار همواره مورد احترام و توجه مراجع و علمای عصر خود مانند آیت الله محمد تقی شیرازی، آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالله مامقانی،  آیت الله شیخ عبدالکریم حائری و . بودند.در مورد تاریخ وفات و محل دفن ایشون متفاوت نوشتند و بنا به نقل از سایت اطلاع رسانی حوزه ، ایشون تقریبا بعد از 74 سال زندگی پاک و سراسر خدمت به دین و مردم در روز جمعه 16 مهرماه سال 1350 هجری شمسی در تهران بدرود حیات گفتند.جنازه ی ایشان با تشییع کم نظیر، در قبرستان ابوحسین در جوار بارگاه حضرت معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد.

 ایشان در طول عمر بابرکتشان مسافرتهایی به کشورهایی مثل عراق، سوریه، فلسطین، اردن، مصر و هند داشتند. در طول یکی از سفرهای خودشان تصمیم می گیرند که از طریق هندوستان به ایران برای زیارت حضرت امام رضا(ع) مشرف شوند که بنا به درخواست دوستان و با توجه به شهرت دینی و علمیشان، همچنین دعوت علمای سایر مذاهب، جلسات مناظره ی متعددی با علمای هندو در کراچی، بمبئی، لاهور، حیدرآباد، پنجاب، دهلی و بسیاری نقاط دیگر برگزار میکردند و در بعضی از همین جلسات بود که رهبر بزرگ هند، ماهاتما گاندی نیز شرکت میکردند که ایشان در مناظره بر آنها پیروز گشته و آن مناظره ها و مصاحبه ها در رومه های آن زمان به چاپ می رسید.همچنین ایشان با علمای یهودیان،مسیحیان،برهمائیان و اهل سنت، مناظراتی داشتند که با توجه به دلایل محکم دینی و منطقی، بر آنها پیروز می شدند و حقانیت دین مبین اسلام را ثابت می نمودند.

 اما ماجرایی که باعث شهرت بیشتر ایشان شده به این صورت است که بعد از این جلسات و مناظرات در هند، ایشان بنا به دعوت سیدعلی شاه نقوی مدیر هفته نامه ی دُرّ نجف، عازم شهر سیالکوت پاکستان میشوند که در این شهر با استقبال با شکوهی مواجه میشوند. سپس به دعوت محمد سرور خان به پیشاور که یکی از شهرهای مهم و مرزی پنجاب پاکستان است عازم میشوند.در پیشاور در حسینیه ی مرحوم عادل بیک به منبر رفته که عده ی زیادی از اهل سنت و شیعه در این جلسات شرکت میکردند.در یکی از روزها بعد از اتمام منبر، به ایشان خبر می دهند که دو نفر از علمای اهل سنت کابل افغانستان به نامهای حافظ محمد رشید و شیخ عبدالسلام، تقاضای ملاقات با ایشان به منظور انجام مناظرات دینی را دارند. مرحوم سلطان الواعظین استقبال کرده و جلسات مناظره در منزل میرزا یعقوب علی خان که از رجال مهم شهر پیشاور بود تشکیل شده و ده شب به درازا کشید. این جلسات در حضور تقریبا دویست نفر از رجال و بزرگان شیعه و سنی و خبرنگاران چهار رومه و مجله ی محلی برگزار میشد که تمام گفتگوهای دو طرف مناظره را نوشته و منتشر می کردند؛ و موضوع جلسات در مواردی مانند ظلم و ستم خلفای سه گانه در طول تاریخ نسبت به شیعه و امیرالمومنین امام علی(ع)، احادیث مختلف در فضیلت امیرالمومنین علی(ع) و مقام بالای ایشون نسبت به خلفا،مساله ی سقیفه و بدعت های معاویه و قیام و شهادت امام حسین(ع) و همچنین ظلم و ستم وارد شده نسبت به دخت یگانه ی رسول اکرم حضرت فاطمه ی زهرا (س) بوده است.
نکته ی بسیار جالب و حائز اهمیت در این جلسات که همگان را به تعجب وا میداشت آن بود که مرحوم سلطان الواعظین با بهره گیری از امداد غیبی و الهی، استدلالاتشان را فقط از منابع و کتب اهل سنت و قرآن می آوردند و به حدی بر کتب اهل سنت اشراف داشتند که موجب حیرت علمای اهل سنت حاضر در جلسه می شد تا جایی که ایشان را تحسین میکردند! و در پایان مذاکرات در شب دهم، تعدادی از رجال و بزرگان اهل سنت حاضر در مجلس، به مذهب حق تشیع مشرف گشتند.

 مرحوم سلطان الواعظین بعدها تمام این ده شب مناظره که گاهی تا اذان صبح طول میکشید و در رومه های آن زمان چاپ شده بود را جمع و در کتابی به نام شبهای پیشاور به چاپ رساندند که یکی از کتب بسیار ارزشمند و نفیس و یکی از منابع مهم اهل تشیع در استدلالات به شمار رفته و بارها و بارها به چاپ مجدد رسیده و همه ی اهل تشیع از نور آن بهره میگیرند.

  شما میتوانید برای دانلود فایلهای صوتی مجموعه ی شبهای پیشاور به صورت یک گفتمان نمایش وار که از روی همان کتاب ( اما به طور خلاصه ) اجرا شده و شنیدنش خالی از لطف نیست، همچنین دیدن تصاویری از این علامه ی بزرگوار به ادامه ی مطلب رفته که پیشنهاد می شود اگر وقت خواندن این کتاب ارزشمند را ندارید، حتما فایلهای صوتی مربوط به این کتاب را از قسمت ادامه ی مطلب، دانلود و گوش کنید.

 خاتم النّبیین محمّد مصطفی(ص) می فرمایند: هنگامی که بدعتها در میان امّتم ظاهر گردد، بر عالِم است که علم خود را ( در دفع بدعتها ) اظهار نماید؛ و کسی که این کار را انجام ندهد، پس لعنت خدا بر او باد. 

بحارالانوار. ج 102 چاپ تهران و ج 105 چاپ بیروت . ص85

تصویر روی جلد.jpg

نام کتاب به طور کامل به این صورته:  نگرشی در اسناد و مدارک هجوم به خانه ی صدّیقه ی طاهره (ع) از قرن اول هجری تا کنون.ترجمانی از کتاب الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام به تالیف عبداّهرا مهدی.

پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) می فرمایند: همانا درب خانه ی فاطمه،درب خانه ی من و خانه ی او خانه ی من است.هرکس حرمت آن را پاس ندارد، حجاب خدا را دریده است.

کتابی از زندگانی پربرکت اما کوتاه و سراسر غم، و درد و رنج بانویی نمونه که طبق فرمایش رسول گرامی اسلام، سیده ی ن دو عالم هست و نور چشم رسول الله (ص).کتابی خواندنی و مملو از حقایقی تلخ که در بهمن ماه سال 1396 به چاپ دهم رسیده.

 بخشی از مقدمه ی این کتاب:

از تو می پرسم! از تو می پرسم؛ آری، از تو می پرسم: پیامبرت کیست؟ او که مردم ابترش خواندند و خداوند کوثرش عطا فرمود، کدامین یادگار از خود به جای نهاد؟ به راستی نسل ماندگار او کیست و از چه کسی پدید آمد؟ آیا جز فاطمه (ع) می تواند کوثر او باشد؟
حال از تو می پرسم؛نه! از آن وجدان نهفته و پنهان در لابلای قلبت؛ می پرسم: سرگذشت یکتا یادگار پیامبرت و کوثر موعود قرآن به کجا انجامید؟ آیا خاطراتش را شنیده ای؟ آیا صفحات زندگی اش را ورق زده ای؟ آیا فرجام او را یافته ای؟.

برخی از مورّخان و نویسندگان در منعکس نمودن این رویدادها مرتکب خیانتهایی شده اند و بنا بر امیال درونی خویش به نقل و توجیه این رخدادها پرداخته اند.لیکن در این نوشتار برآنیم تا تصویری شفاف و فراگیر و خالی از موضع گیری نابخردانه در مورد یکی از مهمترین رویدادهای زندگی دخت پیامبر خدا(ص) داشته باشیم.


برخی از مشخصات این کتاب:
 نویسنده: عبداّهرا مهدی و بازنوشت توسط محمّد حسن غروی
 ناشر: انتشارات دلیل ما
 تعداد صفحات: چهار بخش در 255 صفحه
تهیّه و خوندن این کتاب ارزشمند توصیه می شود.

 رسول گرامی اسلام، حضرت محمّد مصطفی (ص) می فرمایند:

هرکس عمل زشت دیگری را در دهن ها اندازد، گویی خود کننده ی آن کار است. 

 بدترین مردم کسی است که دیگران از ترس او را احترام کنند.  

 از لجاجت دور باش.چه این خوی در آغاز از نادانی سرچشمه میگیرد و در پایان مایه ی پشیمانی است. 



منابع احادیث به ترتیب: 
بحارج1ص150 . تحف العقول ص35
بحار ج1 ص 46 . مکارم الاخلاق ص500
بحار ج1 ص 64 . تحف العقول ص6

. پس از آنکه شمر ملعون سر مطهّر سیّدالشّهدا (ع) را جدا کرد، از روی سینه ی امام(ع) برخاست و بلافاصله آن سر غرقه به خون را بر نیزه ی بلندی زد و به آواز بلند گفت: الله اکبر!
چشم لشگر کفرکیش عمرسعد که به سر مطهّر افتاد، تمام با صدای بلند تکبیر گفتند! 
سِرّ اینکه شمر ناپاک سر مطهّر را بر نیزه ی بلند زد این بود که تمام سپاه آن را ببیند و آسوده شوند بعد از بریدن سر مبارک امام(ع) زمین شروع کرد به لرزیدن و از فضا صداهایی بلند شد و خورشید چنان تیره و تار شد که ستارگان ظاهر شدند.
بعد از آنکه سر مبارک فرزند رسول خدا(ص) را از بدن جدا کرده و بالای نیزه زدند تا یک ساعت مردم مات و متحیّر بودند؛ زیرا زمین می لرزید و در فضا صداهای هولناک و وحشت زا به گوش می رسید و از طرفی قرص خورشید گرفت و هوا تاریک و ظلمانی شد و ستاره ها ظاهر گشتند و مقارن با همین حوادث از آسمان خون بارید، بادهای سرخ و سیاه وزیدند و عالم را دگرگون نمودند و وحشت عجیبی در مردم پیدا شد و خوف داشتند که از بالا عذاب نازل شود و زمین اهلش را فرو ببرد. ولی پس از ساعتی هوا کم کم روشن شد و گرد و غبار فرو نشست، سرخی برطرف گردید، لرزش زمین ساکن و آرام شد.حالت مردم عادی گشت و از حیرت و ماتی درآمدند و دومرتبه بنای طغیان و سرکشی را گذاردند! دست ظلم و تعدّی گشودند و شرارت و قساوت را اعاده کردند و بر سر امام غریب ریخته و آنچه لباس در تن داشت، به غارت بردند.
 پیراهن شریفش را اسحق بن حیوة حضرمی برداشت و بر تن پوشیده که به مرض برص مبتلا شد و موی سر و صورتش ریخت و به فرموده ی مرحوم علّامه سیّد بن طاووس در کتاب لهوف، در این پیراهن صد و سیزده سوراخ بود که از نوک نیزه و تیر و شمشیر سوراخ سوراخ شده بود.
عمامه ی آن حضرت را به فرموده ی سیّد در لهوف، اخنس بن مرثد و به روایت دیگر جابر بن یزید اَودی برداشت و بر سر بست که دیوانه یا به قولی مجذوم ( آنکه مبتلا به مرض جذام است) شد.
نعلین مبارکش را اسود بن خالد ربود و انگشتر آن حضرت را بَحدل بن سلیم با انگشت مبارکش قطع کرد و ربود. ارباب تاریخ نوشته اند: جناب مختار علیه الرّحمة به سزای این کار، دستها و پاهای او را قطع نمود و گذاشت در خون خود بغلطد و به درک اسفل واصل شود.
قطیفه ی خز آن امام همام را قیس بن اشعث برد و از این جهت وی را قیس القطیفه نامیدند. در روایت آمده است که آن ملعون به جذام مبتلا شد و اهل بیتش از او کناره گرفتند و وی را در مزابل ( زباله دان ها) افکندند و در حالی که زنده بود سگها گوشتش را پاره پاره کردند.
زره آن حضرت را عمر بن سعد حرامزاده برداشت و وقتی که مختار علیه الرّحمة او را به جهنم فرستاد، آن زره را به قاتل او یعنی ابو عمره بخشید. مرحوم محدّث قمی در منتهی الآمال می نویسد: و چنین می نماید که آن حضرت را دو زره بوده؛ زیرا گفته اند که زره دیگرش را مالک بن یسر ربود و دیوانه شد.
شمشیر آن حضرت را به روایت شیخ مفید در ارشاد، اسود بن حنظله برداشت و به روایت دیگر فلافس نهشلی ربود. مرحوم محدّث قمی در منتهی الآمال می نویسد: این شمشیر غیر از ذوالفقار است.زیرا ذوالفقار از ذخائر امامت و نبوت بوده که مصون و محفوظ می باشد.
سراویل ( شلوار ) فوقانی آن حضرت را به فرموده ی سیّد در کتاب لهوف، ابحر بن کعب تمیمی برد و سراویل تحتانی را که از اهل حرم خواسته و خود حضرت چند جای آن را پاره کرده بود، بحیر بن عمر ربود که به نوشته ی طریحی در منتخب، فی الفور دست های آن ملعون شل و از کار افتاد.
وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ .
آنان كه ظلم و ستم كردند به زودی خواهند دانست كه به چه كیفرگاهی باز می گردند.  
سوره ی شعرا. آیه ی 227

منبع: 
کتاب ارزشمند مقتل الحسین از مدینه تا مدینه.
مؤلف: مرحوم آیت الله سیّد محمّد جواد ذهنی تهرانی (ره)
صفحه ی 741 الی 744

 سیّد الشّهدا، امام حسین (ع) می فرمایند:

 از ستم کردن بر آن کس که جز خدا کسی ندارد دوری کن.

 مردم بندگان دنیایند و دین داریشان فقط زبانی است و تا آنجا با دین همراهند و بر گرد آن می چرخند که زندگی مادی آنها را تامین کند و چون گرفتار آزمایش شدند، ( معلوم می شود )که دین دار کم است. 


روضه ی بحار ج2ص1. تحف العقول ص245
روضه ی بحار ج 2 ص117



سوالی رو یکی از دوستان با این عنوان مطرح کردن که : 
 چرا در شرایطی که بین عربستان و دیگر کشورها تنش و یا جنگ وجود داره، ما باید به حج بریم و پولامونو تو جیب اونها بریزیم؟! آیا بهتر نیست که به حج نریم و پولمونو تو کشور خودمون خرج کنیم؟!

پاسخ: 
توجه به انجام این دستور دینی ( حج تمتع ) که بر افراد مستطیع ( مسلمانی که تمکن مالی دارد ) واجب می شود و نه بر همه ی افراد، با توجه به تنش بین عربستان با سایر کشورها از جهات مختلفی مانند ی،دینی و مذهبی،فرهنگی و اقتصادی قابل بررسی و پاسخگویی است. در این رابطه ابتدا با ذکر چند نمونه از روایات امامان معصوم علیهم السّلام و آیاتی از قرآن مجید برای روشن تر شدن مطلب نسبت به اهمّیت حج و سپس به بررسی آن از دیگر جنبه های یاد شده پاسخ خواهیم داد.
از آنجاییکه پاسخ و بحث در رابطه با این سوال کمی طولانی بوده و ممکن است خارج از حوصله ی برخی باشد و همچنین امکان قرار دادن تمام متن به صورت کامل در صفحات وب میسّر نبود؛ لذا آن را به صورت فایل PDF در آورده تا دوستانی که این سوال برای آنها نیز مطرح است، با دانلود و خواندن مطالب موجود در این فایل کم حجم PDF به پاسخ خود برسند انشاالله.
Image result for €Ø¯Ø§Ù†Ù„ود€€Ž


معرفی کتاب المراجعات:
Image result for €Ø§Ù„مراØØات€€Ž

 این کتاب سالهاست که یکی از منابع اهل تشیع در استدلال و پاسخگویی به شبهات وارد شده در خصوص خلافت بلافصل مولا امیرالمؤمنین علی(ع) هست و توصیه میکنم کسانی که بدون عناد و لجبازی، در طلب پیداکردن حق و حقیقت هستند؛ حتما این کتاب رو تهیه کنن و بخونن. کتابی با عنوان المراجعات که مناظرات بین علامه ی شیعه، سید عبدالحسین شرف الدین عاملی با یکی از علمای اهل سنت به نام شیخ سلیم بشری، رئیس دانشگاه الازهر مصر پیرامون رهبری امام علی(ع) در قرآن و منابع اهل سنت هست. در زمان شروع مناظره که به صورت نامه نگاری بوده و بیش از صد نامه رد و بدل شده، علامه شرف الدین در حدود چهل سالگی و شیخ سلیم در حدود هشتاد و یک سالگی بودند و در پایان این مناظرات و طرح سوال از جانب شیخ سلیم و پاسخگویی از جانب علامه شرف الدین، جناب شیخ سلیم با قبول مطالب و ارائه ی دلایل منطقی از طرف جناب علامه، به مذهب تشیع مشرف و شیعه میشن و جالب اینجاست که هر دو نفر با گذشت 87 سال از عمرشون، بدرود حیات گفتن.

بعد از اتمام این مناظرات که به صورت نامه نگاری بین این دو نفر بوده، خود علامه شرف الدین تمام این نامه های رد و بدل شده را جمع و به صورت کتاب چاپ کرد.از جمله نکاتی که در خواندن این کتاب متوجه آن می شوید استدلالات بسیار قوی و منطقی جناب علامه در پاسخگویی حتی از خود منابع اهل سنت و کرامت و استحکام در جواب؛ همچنین رعایت ادب و احترام از طرف جناب شیخ سلیم و داشتن انصاف در پذیرفتن منطق پاسخ هست.
خود علامه شرف الدین در ابتدا، کتاب خودش را مخاطب قرار داده و مینویسد: ای کتاب من! بر روی زمین به سیر خود ادامه بده و به هرکجا میخواهی برو و بگذار خوانندگان، تو را آنچنان که دوست دارند، در هر وقت بخوانند.در تو دروغی نیست که از آن در هراس باشم و در تو جهل و مسئله ای بی دلیل یافت نمی شود که به آبرویت لطمه وارد کند.

و همچنین جناب آیت الله العظمی بهجت در بیاناتی به حجت الاسلام سید حسین حسینی در مورد این کتاب فرمودند: کسی که این کتاب را بخواند، حجت بر او تمام است.

متن نامه ی صد و یازدهم از این کتاب که در این نامه پس از اتمام مناظرات،جناب شیخ سلیم به مذهب تشیع مشرف میشن:

1/جمادی الاولی/1330
گواهی می دهم که شما در فروع دین و اصول آن بر همان طریقی هستید که ائمه آل رسول(ص) بوده اند.به راستی که این امر را واضح و به خوبی آن را آشکار ساختی و آنچه در درون آن مخفی بود،ظاهر نمودی.بنابراین شک و تردید در آن هلاکت است و تشکیک و ایجاد شبهه در آن، خود گمراهی محض است.من این نامه را به دقت بررسی کردم و سخت در جستجوی پیدا کردن اشکالات آن برآمدم، ولی سراسر آن مرا در اعجاب و شگفتی وصف ناکردنی قرار داد.من از سرچشمه و منشا این هوای لطیف و پاکیزه پی جویی کردم، نسیم قدسی آن با آن بوی مشکینش که همه جا را فرا گرفته بود،مرا زنده ساخت.من پیش از آنکه با شما ارتباط پیدا کنم در باره ی شیعه در اشتباه بودم و این اشتباه به دلیل اخبار نادرستی بود که از اراجیف گویان شنیده بودم.اما هنگامی که خداوند توفیق ملاقات با شما را عطا کرد،به پرچم هدایت دست یافتم و چراغ روشنایی بخش تاریکی را پیدا نمودم و پس از بحث با شما به فلاح و رستگاری رسیدم و بر خواسته های خویش پیروز شدم.چه نعمت بزرگی خداوند در اثر این ملاقات به من عنایت کرد و تو چه محبت و نعمت نیک و گرانبهایی در اختیار من قرار دادی.
الحمدلله ربّ العالمین
س

ناشر:  شرکت چاپ و نشر بین الملل  
تعداد صفحات:  574 صفحه که در تابستان 1396 به چاپ بیست و یکم رسیده بود.

توصیه می شود حتما این کتاب را تهیه و مطالعه بفرمایید.

معنی فارسی سوره ی فاتحة الکتاب از قرآن کریم، سوره ی حمد:

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

 بخشنده و مهربان است.

 مالک روز جزا است.

 ( پروردگارا ) تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.

 ما را به راه راست هدایت کن.

 راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه کسانی که مورد غضب واقع شده اند و نه گمراهان.

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ.

 پیامبر اکرم حضرت محمّد مصطفی(ص) می فرمایند:

 با کسی که از تو برید، بپیوند و به کسی که به تو بد کرد، نیکی کن.
 هر کس به مال مردم نظر اندازد، پیوسته اندوهگین باشد.
 هرکس نیاز برادر مسلمان خود را برآورد، خداوند بسیاری از حاجات او را برآورد. 


روضه ی بحار ج1ص171. المصدر ص194
روضه ی بحار ج1ص172. اعلام الدین، تالیف دیلمی
روضه ی بحار ج1ص192

Image result for ‫آغاز امامت حضرت ولی عصر‬‎

آغاز امامت صاحب العصر و امان، حجت الله فی خلقه، منتقم آل محمّد، خاتم الاوصیاء ، حضرت مهدی موعود(عج) را بر همه ی دوست داران آن حضرت تبریک و تهنیت عرض می کنیم و امید به عنایت و شفاعت اون حضرت به عنوان عیدی در این روز داریم.آمین.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً
حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
بِرَحمتِک یا اَرحمَ الرّاحِمین



به نام خداوند بخشنده ی مهربان
خدایا! ولیّ ات، حضرت حجّت ابن الحسن (عج)
که درودهای تو بر او و بر پدرانش باد
در این لحظه و در تمامی لحظات
سرپرست و نگهدار و راهبر و یاریگر و راهنما و دیده بان باش
تا او را به صورتی که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده و مدت زمانی طولانی در آن بهره مند سازی
به رحمت خود ای رحم کننده ترین رحم کنندگان

حرم عَسْکَریَین محل دفن امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن عسکری(ع) در شهر سامرا. نرجس خاتون همسر امام حسن عسکری(ع) و مادر امام زمان(عج)، حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و تعداد دیگری از سادات علوی و علما در این حرم مدفون هستند.در سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ش قسمت‌هایی از حرم عسکریین در دو انفجار تخریب شد. پس از این حملات تروریستی، بارگاه و ضریح این دو امام در دست بازسازی و نوسازی قرار گرفت. کنار این حرم، مسجدی بزرگ قرار دارد که آن را سرداب غیبت امام زمان(عج) می‌خوانند.

سرداب مقدس یا سرداب غیبت، زیرزمین خانه امام حسن عسکری(ع) که در شمال غربی حرم عسکریین در سامرا قرار دارد. گویند این مکان محل زندگی و عبادت امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) در روزهای گرم تابستان بوده است. بنابر گزارش‌هایی، امام مهدی (عج) نیز در زمان حیات پدر و پس از آن در این مکان دیده شده و علت نام‌گذاری این مکان به سرداب غیبت همین است.

سرداب غیبت.jpg

برخی از نویسندگان ادعا می‌کنند که شیعه معتقد است مهدی موعود(عج) بعد از تولّد در سرداب مخفی شد و غیبت خود را از آنجا شروع کرد و در دوران غیبت در همانجا زندگی می‌کند و ظهورش از همان سرداب خواهد بود؛ ولی چنین باوری در منابع شیعه وجود ندارد.شیعه اعتقاد دارد قیام امام زمان (عج) از کنار کعبه در مکه اتفاق می‌افتد.



سؤال :  چرا ن زیبا و شراب در این دنیا برای ما منع شده و حرام است، اما در قرآن وعده ی ن زیبا روی و نوشیدن شراب در آن دنیا به ما داده شده است؟!

پاسخ:  پاسخ به اینگونه سوالات احتیاج به دانستن مقدماتی دارد و نمی شود بدون مقدمه و در چند سطر پاسخی جامع برای آن ارائه کرد. دین شناسی، پیغمبر شناسی، قرآن شناسی و بررسی اینکه ثواب و عقاب چیست و آثار آنها در این دنیا و آن دنیا چگونه است مقدمات پاسخگویی به این قبیل سوالات است که کتابهایی قطور و پرمعنا بر آن نوشته اند، اما سعی بر آن می کنیم تا به طور خلاصه پاسخی جامع برای این سؤال ارائه دهیم. اما برای قسمت اول سؤال:
همانطور که قبلا نیز عرض شد، قرآن کتابی کُلّی گو است و برای دانستن جزئیات باید به رسول الله(ص) و اهل بیت پاک آن حضرت رجوع کرد. بسیاری از آیات قرآن جنبه ی مثالی و کنایی دارند و معنای کلمه به کلمه ی آنها مفهوم آن آیه نمی باشد.به عنوان نمونه در آیه ی 72 از سوره ی اسراء می خوانیم و هر که در این دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است.»  حال آیا معنای ظاهری آیه با ارحم الرّاحمین بودن خداوند در یک سو است؟! مسلّما خیر. این آیه کنایه از این دارد که کسانی که در این دنیا چشم از دستورات الهی پوشانده و رو به سوی زندگانی نفسانی و می آورند، در آن دنیا نیز گمراه و نابینا محشور می شوند و کسی به داد آنها نخواهد رسید. | 1 |
با ذکر این مقدمه ادامه می دهیم:  در مورد حورالعین و ن بهشتی و زیبا علاوه بر آنچه در قرآن آمده، روایات و گزارشهای فراوان دیگری نیز در مورد ویژگی های آنها وجود دارد که برخی از آنها ممکن است حقیقت محض بوده و برخی دیگر کنایه ای از یک حقیقت غیر قابل درک برای ما باشد چراکه کسی به طور یقین و کامل از نعمات آن دنیا نچشیده و ندیده است و سخن گفتن از آن دنیا و نعمات آن به آسانی و سادگی سخن گفتن از لذّتهای این دنیای فانی نیست.از طرف دیگر هر روایت و گزارش را باید به صورت جداگانه و با توجه به اعتبار کتاب و راویان آن حدیث بررسی کرد که تمام آن در این مختصر نمی گنجد.
در آیه ی 39 از سوره ی نجم خداوند می فرماید: و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست.» بنابراین همسران بهشتی هم نتیجه ی اعمال خود انسانهاست و اساسا در بهشت هرکسی تنها قادر به طلب چیزی است که متناسب با وجود او باشد و وجود هرکس را علم و عمل او می سازد. جای شک نیست که ن همه ی مردان بهشتی اهل بهشت نمی شوند؛ همینطور شوهران همه ی زنهای بهشتی هم اهل بهشت نمی شوند در حالی که خطاب خداوند متعال به همه ی اهل بهشت است. لذا بعید نیست که در بهشت و حتی قبل از ورود به بهشت و در عالم برزخ، ن مؤمن بهشتی با مردان مؤمن بهشتی همسر شوند.(الله اعلم)
خداوند می فرماید: ن حوری بهشتی، ن پاک دامن و عفیف و باحیا هستند و از این رو همواره در خیام های خویش پنهان و مستور هستند و دیگران آنان را نمی بینند.» | 2 |
نی که تنها به همسرانشان عشق می ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند.» | 3 |
حال به نظر شما اطاعت از دستورات الهی و بهره مند شدن از همسران زیبا و پاک بهشتی و آن هم از راه حلال و در بهترین مکان ها و داشتن زندگی زیبا و بدون رنج و درد در کنار آنها بهتر است یا چند لحظه لذت بردن از ن زیبایی که بدون در نظر گرفتن دستورات دینی با آنها به سر بریم و این لذت کماکان با احساساتی چون ترس و رنج و بیماری و بی آبرویی و . همراه باشد؟!! همچنین توجه نیز داشته باشید که خداوند و رسولش کسی را از نزدیک شدن به ن زیبا منع نفرموده اند و آن را حرام نکرده اند، بلکه این میل را به راهی درست هدایت کرده و برای آن دستوراتی را مانند ازدواج داده اند. در روایتی حضرت محمّد(ص) می فرمایند: از گیاه روییده در مزبله ( زباله دان ) اجتناب کنید. سؤال شد: ای رسول خدا! مقصود از چنین گیاهی چیست؟! فرمود: زن زیبا که در خانواده ای ناصالح رشد کرده است.| 4 |  حال باید دقت داشت که پیامبر(ص) این نوع ازدواج را نیز نفی مطلق نفرموده اند که باز عده ای بهانه جو می گویند شاید دختر، دختر خوبی بوده باشد. حضرت دستور دوری و مراقبت دادند.این حدیث به معنای حرام یا مکروه بودن ازدواج با افرادی که در محیطی نامناسب رشد کرده اند نیست، بلکه تنها بر این نکته تاکید می کند که در یک ازدواج نباید تنها بر زیبایی ظاهری دل بسته و با عشقی سطحی؛ مشکلات دینی و اخلاقی و رفتاری و . را از طرف مقابل نادیده گرفت و با این اشتباه زندگی مادی و معنوی خویش را تباه کرد.خداوند و رسولش(ص) از چشم چرانی و بی بند و باری منع و نزدیک شدن به ن زیبا را بدون صورت گرفتن ازدواج و محرم شدن حرام فرموده اند و هر دو گروه مرد و زن را به عفت و پاکدامنی دعوت کرده اند تا زِنا در جامعه صورت نگیرد و به تبع آن فرزندان زاده و بی سرپرست و بی بند و بار به وجود نیایند. بی ایمانی، فساد و تباهی آشکار نشود و بنیان خانواده ها از بین نرود و خانه و خانواده جولانگاه شیطان و گمراهی و دوری از حق و نزدیکی به باطل نگردد.
در مورد قسمت دوم سؤال :  
شراب یا مِی، کلمه ای فارسی و به معنای یک نوشیدنی الکلی است که از تخمیر انواع میوه ها به دست می آید و تخمیر نیز فرآیندی است که قندها را به اسیدها، گازها و الکل تبدیل می کند و این همان چیزی نیست که از آن در قرآن به عنوان نوشیدنی گوارا برای بهشتیان در قیامت یاد می شود. در لغت عرب شُرب به معنای نوشیدن و شراب به معنای نوشیدنی است. چیزی که در بین مردم رایج و به عنوان شراب رایج و مورد بحث ما است، در زبان عربی خَمر نام دارد؛ لذا به کسی که از آن می نوشد شاربُ الخمر و به کسی که دائم از آن می نوشد دائم الخمر می گویند. آیاتی از قرآن کریم برای نمونه:
 وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ     دو دریا یکسان نیستند.این یکی دریایی است که آبش گوارا و نوشیدنش خوشگوار است. | 5 | » 
و در جای دیگر می فرماید:  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ** إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِوَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ   ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بتها و چوبهای شرطبندی که به آن تفأل زده می شود پلید و از کارهای شیطان است.پس، از آنها دوری کنید.باشد که شما رستگار شوید ** شیطان به سبب شراب و قمار می خواهد در بین شما فقط دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. پس آیا شما ( به شراب خواری و قمار ) پایان می دهید؟! | 6 | ».
نوشیدن این مایع که در زبان عرب خمر و در زبان فارسی از آن به شراب معنا می شود، چه کم و چه زیاد و چه مخلوط با آب یا هر چیز دیگری جدای از دلایل پزشکی که در اینجا به آن نمی پردازیم، به دلیل ایجاد و آثار زیانبار روحی و روانی مثل سستی و بی خیالی در مورد انجام دستورات دینی، کاهش سطح هوشیاری و زایل شدن عقل و حواس، خنده های نابجا و بی مورد و یا داد و فریاد کشیدنهای بسیار و مست و از خود بیخود شدن و بد و بیراه گفتن و نفهمیدن کاری که در حال انجام آن است و . حرام است.علاوه بر چند سطری که در بالا گفته شد، باید دانست که نوشیدنیی که قرآن از آن نام برده با عنوان شراباً طهورا » است.یعنی یک نوشیدنی پاک و گوارا که عقل را زایل نمی کند و آسیبی از ناحیه ی نوشیدن آن چه جسمی و چه روحی روانی، متوجه شخص و اطرافیانش نخواهد شد.
به عنوان نمونه مثلا گوشت سگ و موش و خون همگی نجس و حرام هستند. حال هیچ مسلمانی راضی می شود که خداوند به عنوان مزد و پاداش اعمال او در این دنیا، او را بر سفره ای در دنیای دیگر حاضر کند که گوشت سگ و موش را برای او پخته بیاورند و نوشیدنی اش جامی از خون باشد؟!! بحث طبع و ذائقه مطرح نیست، بحث چیزی نجس و ناپاک است که یک فرد مسلمان در طول حیات خود از آنها خودداری و اجتناب کرده و حال به عنوان روزی و غذای بهشتی خوراک او باشد!! 
مگر می شود که خداوند چیزی را در این دنیا حرام و در آن دنیا به عنوان مزد و پاداش در نظر بگیرد و حلال کند؟! اگر این طور بود، پس دیگر چه دلیلی برای نگاه داشتن حرمت برخی کارها می ماند؟! حلال خداوند حلال ابدی و حرام او حرام ابدی است.

امام صادق(ع) فرمودند: مردی از امیرالمؤمنین علی (ع) سؤال نمود چرا خداوند گوشت خوک و شراب را حرام نمود؟ امیرالمؤمنین در پاسخ فرمودند: خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال ننموده و چیزی را حرام نکرده مگر برای حفظ مصالح خودِ مردم؛ نه آنکه بنا بر میل خود نسبت به چیزی آن را حلال نموده و بخاطر بی میلی خود نسبت به امری آن را حرام کند. زیرا خداوند که خالق بندگانش می باشد، می داند چه چیزهایی سبب قوام جسم و روح ایشان می شود؛ پس آنها را حلال نموده و می داند چه چیزهایی برای جسم و روح انسان ضرر دارد، آنها را حرام فرموده.برای مثال گوشت خوک را حرام نموده زیرا سبب و بی تعصّبی و فساد اخلاق می شود و شراب را حرام نمود زیرا شرابخواری موجب ارتعاش و لرزش بدن است و مروّت و جوانمردی را از شخص زائل می کند و شخص مشروبخوار را به تمام امور زشت و قبیح از قبیل با محارم و آدم کُشی و هر فتنه ای می کشاند. | 7 |
نمی شود فقط به خاصیت غذا از نظر پزشکی توجه داشت، بلکه در عقیده ی هر فرد مسلمان یک غذا باید حلال نیز باشد تا تاثیر منفی بر روح و روان و حیات ما نگذارد.اما همیشه هستند کسانی که در دین برای خود تبصره زده و با ردّ و شبهه پراکنی در مورد برخی دستورات دینی، از آنها برای خود ورچین می کنند!!
همچنین پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: سلام کنید بر یهود و نصاری ولی بر شارب الخمر سلام نکنید و اگر او سلام کرد، شما جواب او را ندهید. | 8 |
همچنین فرمودند: هر خود را به همسری شارب الخمر در آورد، مانند آن است که وی را به راه و بی عفتی سوق داده باشد. | 9 | 


| 1 | : در سوره ی طه آیات 124 الی 127 نیز به این موضوع اشاره شده است.
| 2 | : سوره ی الرحمن آیات 56 و 72 و 74
| 3 | : سوره ی واقعه آیه 37
| 4 | : کلینی،محمدبن یعقوب،کافی،ج5 ص 332
| 5 | : سوره ی فاطر  آیه ی 12
| 6 | : سوره ی مائده  آیه ی 90 و 91
| 7 | : تفسیر جامع ج2 ص156
| 8 | : بحارالانوار ج79 ص152
| 9 | : جامع احادیث الشیعه، آیت الله بروجردی، ج25 ص228


Image result for ‫میلاد رسول اکرم‬‎

میلاد با سعادت اشرف الانبیاء و المرسلین ، خاتم النّبیین حضرت محمّد مصطفی (ص) و همچنین امام برحق و کاشف الحقایق، حضرت امام جعفر صادق (ع) را بر عموم مسلمین تبریک و تهنیت عرض نموده و امیدواریم به برکت و حقّ رسول الله (ص) و اهل بیت پاکشان، شفاعت و لطف و عنایتی در این روز سعید و بزرگ، عیدی ما گناهکاران و روسیاهان باشد. آمین.

Image result for ‫میلاد رسول اکرم و امام جعفر صادق علیه السلام‬‎

 اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم 



برگرفته از کتاب حکایات و مناظرات محمّدرضا منصوری :
نقل شده است در مجلسی که یحیی ابن اکثم ( از علمای بزرگ اهل سنت در زمان خود که نزد مامون دارای جایگاه رفیعی بود و حتی توانست منصب قاضی القضّات را در زمان مامون به دست آورد. |1| ) و امام نهم شیعیان حضرت امام محمّد تقی (ع) ملقّب به جواد الائمّه و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، مناظره ای بین آن امام همام و یحیی ابن اکثم صورت گرفت:

یحیی ابن اکثم: روایت شده است که جبرئیل به حضور پیامبر (ص) رسید و عرض کرد: یا محمّد! خداوند به شما سلام می رساند و می فرماید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟ » نظر شما راجع به این روایت چیست؟

امام جواد(ع) از باب تقیه و احتیاط در آن مجلس فرمودند: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این مطلب را نقل می کند باید خبر دیگری را که پیامبر(ص) در حجّة الوداع بیان فرمود از نظر دور ندارد.پیامبر اکرم(ص) فرمودند: کسانی که بر من دروغ می بندند بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود.پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید.آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود رها کنید.»
امام جواد(ع) افزود: این روایت با کتاب خدا سازگار نیست؛ زیرا خداوند فرموده است: ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. |2| » آیا خشنودی یا ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده است تا آن را از پیامبر اکرم(ص) بپرسد؟! این عقلا محال است.

یحیی: روایت شده ابوبکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل هستند در آسمان.

امام جواد(ع):  در باره ی این حدیث نیز باید دقت شود؛ چراکه جبرئیل و میکائیل دو فرشته ی مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره ی اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابوبکر و عمر هرچند پس از ظهور اسلام مسلمان شدند، اما اکثر دوران عمرشان را مشرک بودند و در شرک و بت پرستی سپری کردند.بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیی: روایت شده که ابوبکر و عمر دو سروران پیران اهل بهشتند.

امام جواد(ع): این روایت نیز محال است که درست باشد. زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی شود تا ابوبکر و عمر سرور آنان باشند! این روایت را بنی امیّه در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام (ص) در باره ی امامان حسن و حسین علیهم السّلام نقل شده است مبنی بر اینکه حسن و حسین علیهم السّلام دو سرور جوانان اهل بهشتند. |3|» نقل شده است، جعل کردند.

یحیی: روایت شده است که عمر بن خطّاب چراغ اهل بهشت است.

امام جواد(ع): این نیز محال است! زیرا در بهشت فرشتگان مقرّب خدا، حضرت آدم (ع) و حضرت محمّد(ص) و همه ی انبیاء و سایر فرشتگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی شود ولی با نور عمر روشن می گردد؟!

یحیی: روایت شده که سکینه » به زبان عمر سخن می گوید.( یعنی عمر هرچه گوید از جانب ملک و فرشته است.)

امام جواد (ع) از باب تقیه و رعایت احتیاط در آن مجلس فرمودند: من منکر فضیلت عمر نیستم، ولی ابوبکر با اینکه از عمر افضل است بالای منبر می گفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف می کند. هرگاه دیدید از راه راست منحرف شده ام، مرا به راه راست بازآورید.

یحیی: روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم حتما عمر مبعوث می شد.

امام جواد(ع): کتاب خدا از این حدیث راست تر است.خداوند در کتابش فرموده: بخاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح. |4| ». از این آیه صریحا بر می آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟! هیچ یک از پیامبران به قدر چشم بر هم زدن به خدا شرک نورزیدند؛ پس چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟ و نیز پیامبر اکرم(ص) فرمودند: درحالی که آدم(ع) بین روح و جسد بود ( هنوز آفریده نشده بود)  من پیامبر شدم.

یحیی: روایت شده است که پیامبر فرمودند هیچگاه وحی از من قطع نشد مگر آنکه گمان بردم به خاندان خطّاب (خاندان عمر) نازل شده است.

امام جواد(ع): این نیز محال است. زیرا امکان ندارد که پیامبر اکرم(ص) در نبوّت خود شک کند. خداوند می فرماید: خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر می گزیند |5| ». { بنابراین با گزینش الهی دیگر جای شکّی برای پیامبر(ص) در باب پیامبری خویش وجود ندارد.}

یحیی: روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر عذاب نازل میشد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت.

امام جواد(ع): این نیز محال است! زیرا خداوند به پیامبر اسلام(ص) فرموده است: و مادامی که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند و نیز مادامی که استغفار می کنند خدا عذابشان نمی کند |6|». 

بدین ترتیب این مناظره و بحث، با کلام محکم و دلایل عقلی و نقلی امام جواد(ع) و سرافکندگی یحیی ابن اکثم به پایان رسید.



|1|.  شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۲۸۳
|2|. سوره ق آیه 16
|3|. فضائل الصحابه ص20 و مسند احمد ج3 ص3 و سنن ابن ماجه ج1ص44 و میزان الاعتدال ج2ص250 و
|4|. سوره ی احزاب آیه ی 7
|5|. سوره ی حج آیه ی 57
|6|. سوره ی انفال آیه ی 33

سؤال:

در ماجرای جنگ اُحُد مسلمانان شکست نسبی خوردند و روحیه ی آنها تضعیف شد. چرا پیامبر(ص) علی رغم داشتن خلق عظیم و مقام عصمت، بعد از جنگ احد تا مدتی مسلمانان را سرزنش کرده و آنها را به حضور نمی پذیرفت؟ چگونه این رفتار با خلق عظیم و عصمتی که برای آن حضرت قائلیم منافات ندارد؟

پاسخ:
با سلام و صلوات بر اشرف الأنبیاء و المرسلین حضرت محمّد(ص) و اهل بیت پاکشان علیهم السّلام اجمعین، گفتگو و پاسخ در این مورد را ارائه خواهیم کرد. در ابتدا باید دانست که اساس این جنگ برای چه بوده و ماجرای آن در حین و بعد آن به چه صورت بوده که باعث چنین رفتاری از پیامبر(ص) شده.همچنین در مرتبه ی دوم باید دانست که با توجه به آیات قرآنی، اخلاق و سیره ی زندگانی آن حضرت، خلق عظیم و عصمت و سایر کرامات عالیه برای ایشان اثبات شده است و کسی حق آن را ندارد که بر دستور حضرت که همان دستور خداوند است مخالفت نماید که ما برای طولانی نشدن مطلب و پاسخ به صورت خلاصه به آنها اشاره خواهیم کرد:
1. و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و گفتار او چیزی جز وحی که بر او نازل می شود نیست. |1|
2. و یقینا تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری. |2|
3. جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت { که به روایت شیعه و سنی حضرت محمّد،علی،فاطمه،حسن و حسین علیهم السّلام اجمعین هستند} برطرف نماید و شما را چنان که شایسته است ( از همه ی گناهان و معاصی ) پاک و پاکیزه گرداند. |3|
4. آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد باز ایستید و از خدا پروا کنید زیرا خدا سخت کیفر است. |4|
5. و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. |5|
6. به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند.سپس از حکمی که کرده ای در وجودشان هیچ دلتنگی و ناخشنودی احساس نکنند و به طور کامل تسلیم شوند. |6|
بعد از اثبات معصومیت و خلق عظیم و بودن رحمتی برای جهانیان در مورد آن حضرت و دوری از هرگونه اشتباه و گناه برای ایشان با توجه به آیات بالا، باید دانست که غیر از پیامبران الهی و چهارده معصومی که در اسلام معرفی شده اند، شخص دیگری معصوم نیست. 
ماجرای جنگ احد به صورت خلاصه:
شکست مشرکان مکه در جنگ بدر، سبب شکل گیری جنگ دیگری شد که به جنگ احد معروف شد و این دومین جنگ سپاه مسلمانان مشرکان و کفار بود.علت وقوع جنگ احد، جبران شکست و انتقام مشرکان از کشته شدگان خویش در غزوه ی بدر بود|7|. بت پرستان با نیرویی مجهّز به همراهی ن ( برای بالا بردن روحیه ی جنگی مردان و فرار نکردن آنها از میدان، مداوا و پرستاری از زخمی ها و تحریک سپاهیان جنگی توسط آنها به خونخواهی ) و به فرماندهی ابوسفیان با فریاد انتقام انتقام به سمت مدینه رفتند. در آن سو نیز حضرت محمّد(ص) فرمانده ی سپاه مسلمانان مشغول چیدمان و مشخص کردن وظایف جنگی مردم در سپاه خویش بودند. علی رغم دستور پیامبر(ص) مبنی بر جنگیدن در شهر، اکثر سپاه مسلمانان قبول نکرده و جنگ را به خارج از شهر بردند و در این بین یک سوّم سپاه نیز به بهانه ی قبول نشدن نظرشان مبنی بر جنگ در داخل شهر، به تحریک عبدالله ابن ابی بن کعب منافق، پیامبر را تنها گذاشته و به خانه هایشان رفتند!! در طی جنگ نیز بر خلاف دستور پیامبر(ص) به کمانداران و تیرانداران مستقر در بالای کوه، آنها بعد از اندک مدتی و با دیدن فرار سپاه ابوسفیان پست خود را ترک و برای جمع کردن غنایم جنگی رفتند.در طی جنگ نیز به شایعه ی کشته شدن رسول الله توجه کرده و فرار را بر قرار ترجیه داده و به بالای کوه احد گریختند در حالیکه پیامبر(ص) در میدان جنگ مشغول مبارزه بوده و حضرت علی(ع) تا حدی جانفشانی کرده و از حیات رسول خدا(ص) مراقبت و پاسبانی کردند که ندای لا سیف الّا ذوالفقار  لا فتی الّا علی » از جبرئیل بلند شد و بعد از مدتی جنگ و متوجه شدن سپاهیان مسلمان از زنده بودن رسول الله (ص) و گرفتن روحیه و آرایش نظامی دوباره، ابوسفیان از ترس شکستی دوباره، پایان جنگ را اعلام و جنگ با شکست نسبی مسلمانان پایان یافت.
عوامل شکست مسلمانان در جنگ احد:
الف. تفرقه و اختلاف در حساس ترین لحظات جنگ که توسط عبدالله ابن ابی منافق رخ داد که با تحریک او که آدمی منافق بوده، حدود یک سوّم سپاه، پیامبر(ص) را در جنگ تنها گذاشته و به خانه هایشان رفتند!
ب. عدم رعایت انضباط نظامی و هرج و مرج در کارها و ترک محل نگهبانی بر خلاف دستور و تاکید بسیار رسول الله (ص).
ج. توجه به شایعه سازی دشمن و باختن روحیه ی نظامی.
د. استقامت نکردن مسلمانان در جنگ و فرار کردن و گریختن از صحنه ی جنگ.

با توجه به موارد گفته شده و عوامل شکست مسلمانان در این جنگ در این جا به این می پردازیم که چرا پیامبر(ص) با اثبات داشتن خلق عظیم و معصومیت، تا مدتی مسلمانان را به حضور نمی پذیرفت و از خطای آنان نمی گذشت:
1. نباید از عفو برداشت غلطی صورت پذیرد و بر اساس آموزه های دین مبین اسلام، عفو تحت هر شرایطی و در همه ی مواقع مورد قبول نیست.
2. باید در نظر داشته باشیم که پیامبر اکرم(ص) که رحمةً للعالمین بوده و دارای مقام عصمت، از آنچه به حقّ شخصی ایشان باز می گشت گذشت می کردند؛ اما اگر شخصی به اصل دین، باورها و جایگاه رسالت خدشه ای وارد می کرد، پیامبر اسلام(ص) گذشت نمی کردند. به عنوان نمونه ایشان ابوسفیان و وحشی ( قاتل حمزه سیّدالشهدا ) و دیگران را که در مقابل آن حضرت جنگیده بودند را در ماجرای فتح مکه که اقرار زبانی به اسلام کرده بودند را بخشید ولی کسانی مانند نضر بن حارث ( پسرخاله ی پیامبر(ص)) و عقبة بن ابی معیط که از راه جنگ نرم و برای سست کردن اعتقاد مردم و بی ارزش نشان دادن مقام پیامبر(ص) در بین مردم کارهای فراوانی انجام می دادند را نبخشید و به دست امیرالمؤمنین علی(ع) به هلاکت رسیدند.
3. داشتن خلق عظیم و یا سخن نگفتن از روی هوا و هوس دلیل بر این نمی شود که عده ای از این موقعیت و حسن خلق حضرت سوء استفاده کنند. مسلمانان در آن زمان بارها و بارها در واقعه ی جنگ احد از دستورات صریح پیامبر(ص) سرپیچی و نافرمانی کردند و به خاطر همین امر نتایج بسیار سخت و بدی نصیب مسلمانان شد که قابل بخشش و عفو از سوی پیامبر(ص) نبود. من جمله:
الف) بعد از فرستادن و خواندن نامه ی محرمانه ی عبّاس بن عبدالمطّلب عموی پیامبر(ص) در مورد جمع شدن سپاهیان مکه برای جنگ با آنها؛ بر خلاف دستور حضرت که متن نامه محرمانه بماند، ابی بن کعب موضوع را اشاعه و در بین مردم پخش کرد!
ب) پیامبر(ص) دستور به جنگیدن در درون شهر را دادند و مسلمان ها علی رغم نظر و گفته ی رسول خدا(ص) عمل و از دستور حضرت سرپیچی کرده و خواستار جنگیدن در خارج از شهر شدند!
ج) در این لحظات حساس که اختلاف ها برای منفعت بزرگتر مانند حفظ دین و شهر و پیروزی در مقابل دشمنان باید کنار گذاشته شوند، به تحریک ابی بن کعب حدود یک سوم سپاه به بهانه ی قبول نشدن رأی و نظرشان مبنی بر جنگیدن در درون شهر، پیامبر(ص) را در جنگ تنها گذاشته و در آن شرکت نکردند و به خانه های خود رفتند!
د) کمانداران سپاه علی رغم دستور مؤکّد پیامبر مبنی بر ترک نکردن جایگاهشان چه در پیروزی و چه در شکست، با دیدن ترس کفار و شکست لحظه ای آنها از سپاه اسلام و فرارشان، محل نگهبانی خود را برای جمع کردن غنائم ترک و از دستور آن حضرت سرپیچی کردند.
ه) به شایعات در جنگ توجه ( شایعه ی کشته شدن رسول الله(ص) در طی جنگ) و به جای مقاومت در جنگ، فرار را بر قرار ترجیح و میدان نبرد را خالی کردند و به سمت قُله ی کوه احد گریختند در حالیکه پیامبر(ص) در میدان حضور داشته و حضرت علی(ع) برای حفظ جان پیامبر(ص) آنقدر جانفشانی کردند که ندای جبرئیل از آسمان بلند شد:  لا سیف الا ذوالفقار   لا فتی الا علی.
چ) بخاطر همین نافرمانی ها و سرپیچی از دستورات پیامبر در جنگ احد، هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند و جنازه ی شهدای مسلمان، بخاطر فرار آنان مُثلِه شد|8|. از جمله هند همسر ابوسفیان به سراغ جنازه ی جناب حمزه آمد و آن را مثله کرد. بینی، گوشها و انگشتان وی را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت.سایر ن قریش نیز همین کار را با دیگر شهدای احد انجام دادند؛ اما هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، اما آن به سنگی تبدیل و هند نتوانست آن را بجود|9|. 
ح) تمام این جنایات و ضربات روحی که مسلمان ها متحمّل آن شدند، در اثر همین نافرمانی ها از دستورات پیامبر(ص) توسط آنها بود. به همین واسطه پیامبر(ص) از مسلمانان بسیار ناراحت شده و تا مدتی آنها را به حضور نمی پذیرفتند و این عمل پیامبر(ص) منافاتی با عصمت ایشان ندارد؛ چراکه آنها با سرپیچی از دستورات مستقیم پیامبر(ص) از دین و سراط حق خارج گشته و آن همه خسارات جبران ناپذیر بر پیکره ی دین اسلام وارد آوردند و در واقع این سرزنش و به حضور نپذیرفتن مسلمانان نه به خاطر شخص مبارک خودشان و نه از روی هوای نفس، بلکه بخاطر خدا و دین خدا بوده است.آن حضرت با این کار مسلمان ها را متوجه رفتار و اعمال خودشان کردند و آنها را به سوی پشیمانی و توبه کردن رهنمون ساختند. توبه ی سرپیچی از دستورات خداوند و رسولش که موجب این غم و اندوه فراوان گردید.
خ) کسانی که با توجه به این کار رسول الله(ص) عصمت آن حضرت را زیر سؤال می برند باید به این نکته توجه کنند که پیامبر(ص) با این رفتار به یاران خویش فهماند زمانی که پای اسلام و رضای خدا در میان باشد با کسی تعارف نمی فرمایند و خشم و غضبشان برای خدا متوجه کسانی که باید بشود می شود. حُبُّه حُبٌّ فی الله و بُغضه بُغضٌ فی الله.» این خشم و غضب و به حضور نپذیرفتن مسلمانها توسط حضرت، یک شکل و اثر تربیتی داشته و باعث شد که مسلمانها به خودشان آمده و پی به اشتباهشان ببرند و پشیمان شده توبه کنند تا خداوند آنها را ببخشد. حال اگر آنها رفته و توبه کرده و پشیمان گشته و بعد از آن به سوی حضرت می رفتند و آنگاه آن حضرت باز آنها را نمی پذیرفتند؛ می توانستند عصمت حضرت را زیر سؤال ببرند؛ حال آنکه چنین نبود.

|1|. سوره نجم آیات 3 و 4
|2|. سوره قلم آیه 4
|3|. سوره احزاب آیه 33
|4|. سوره آیه 7
|5|. سوره انبیاء آیه 107
|6|. سوره نساء آیه 65
|7|. تاریخ یعقوبی ج2 ص47
|8|. سیره حلبی ج2 ص255 و تاریخ الخمیس ج1 ص446
|9|. المغازی ج1 ص 286 و سیره حلبی ج2 ص243 و سیره ابن هشام ج3 ص97 و .

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
 الف لام میم. ( از حروف مقطعه در قرآن)

 این کتاب باعظمتی است که هیچگونه شکّی در آن نیست و مایه ی هدایت پرهیزکاران است.

 همان کسانی که به غیب ایمان می آورند و نماز را برپا می دارند و از نعمتهایی که به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند.

 و کسانی که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان می آورند و به سرای دیگر یقین دارند.

 آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند و رستگاران آنها هستند.

 کسانی که کافر شدند، برای آنان یکسان است که آنان را بیم دهی یا ندهی. ایمان نخواهند آورد.

 خدا بر دلها و گوشهای آنان مُهر نهاده و بر چشمهایشان پرده ای افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.

 گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم.» درحالیکه ایمان نیاورده اند.

 ( به گمان خود ) خدا و مؤمنان را فریب می دهند.درحالیکه جز خودشان را فریب نمی دهند. ولی نمی فهمند.

 در دلهای آنان یک نوع بیماری است.خداوند بر بیماری آنها افزوده و به خاطر دروغهایی که می گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.

 راست گفته است خداوند بلند مرتبه و بزرگوار. 

Image result for €Øنا لل٠وØنا Øلي٠راØØون€€Ž

شهادت سردار رشید اسلام و انقلاب، فرمانده ی نیروی قدس سپاه پاسدارن جمهوری اسلامی ایران
سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی تسلیت باد.

نخستین تØویر از لحظ٠ØÙادت سردار سلیمانی/ ببینید

سحرگاه امروز در جریان حمله ی تروریستی بالگردهای نظامی امریکایی به کاروان الحشد الشعبی در نزدیکی فرودگاه بغداد، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه به همراه ابومهدی المهندس معاون الحشد الشعبی و چند نفر دیگر از اعضای این سازمان به شهادت رسیده و برخی دیگر نیز مجروح شدند؛ همچنین ‏نعیم قاسم جانشین حسن نصرالله رهبر گروه حزب الله لبنان نیز در این عملیات تروریستی به شهادت رسید.

Image result for €Ù†Ù…از سردار سلیمانی€€ŽImage result for €Ø³Ø±Ø¯Ø§Ø± سلیمانی€€ŽImage result for €Ù†Ù…از سردار سلیمانی€€ŽImage result for €ØÙادت سردار سلیمانی€€Ž
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه‌ای اخبار مربوط به شهادت سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تایید کرد.

سپاه پاسداران در اطلاعیه خود آورده است: سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی پس از عمری مجاهدت بامداد امروز در حمله بالگردهای آمریکایی به شهادت رسید.

کیوان خسروی سخنگوی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی  نیز با تسلیت شهادت  سردارسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده پرافتخار نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اعلام کرد: از ساعاتی دیگر جلسه فوق العاده شورای عالی امنیت ملی برای بررسی اقدام جنایتکارانه حمله به خودرو سردار سلیمانی در بغداد که منجر به شهادت ایشان شد، برگزار می‌شود.

خبر شهادت سردار سلیمانی اکنون در صدر اخبار رسانه های عراق، منطقه و جهان قرار دارد.

قاسم سلیمانی ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی و دورافتاده قنات ملک در استان کرمان چشم به جهان گشود.
وی در ۱۲ سالگی، پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار ساختمان در کرمان شد.
با شروع جنگ تحمیلی، وی راهی جبهه شد و کمی بعد، فرمانده بسیجی‌های هم‌ولایتی‌اش شد و سپس لشگری از بسیجی‌ها تشکیل داد که به لشکر ۴۱ ثارالله شهرت یافت.
وی در طول دوران دفاع مقدس، با لشگر تحت‌ امر خود در عملیات‌های زیادی از جمله، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و تک شلمچه حضور موثر داشت.
قاسم سلیمانی اولین بار در آذر 1360 در عملیات مشترک ارتش و سپاه بنام عملیات طریق‌ القدس در غرب سوسنگرد بر اثر انفجار گلوله خمپاره از دست راست و شکم به شدت مصدوم شد.
باپایان جنگ، لشگر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می‌شدند.
قاسم سلیمانی پس از دوران دفاع مقدس تا زمانی که به سمت فرماندهی سپاه قدس منصوب شد، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگید.
وی در سال ۱۳۷۶، از سوی حضرت آیت‌الله ‌ای، فرماندهی کل قوا، به تهران فراخوانده و مسوولیت سپاه قدس به او سپرده شد.
رهبر معظم انقلاب که بهمن ماه 1389 درجهٔ سرلشگری را به سلیمانی اعطا کرد، در تقدیر از عملکرد قاسم سلیمانی از او به عنوان شهید زنده» نام بردند.

سردار حاج قاسم سلیمانی  در اسفند ماه 1397 از سوی فرمانده معظم کل قوا حضرت آیت‌الله العظمی ‌ای به دریافت نشان ذوالفقار مفتخر شد.

نشان ذوالفقار پر افتخار ترین نشان نظامی ایران است که پس از انقلاب برای نخستین بار توسط رهبری به سرلشگر سلیمانی اعطا گردید.

 روحش شاد و یادش گرامی 

سوال:
آیا شیعیان قرآنی دیگر غیر از قرآن موجود دارند؟! مصحف حضرت فاطمه ی زهرا(س) و مصحف حضرت علی(ع) چیست و آیا اینها همان قرآن دیگر در میان شیعیان هستند؟!!


پاسخ:
Image result for ‫فاطمه مصحف‬‎

مصحف کتابی غیر از قرآن است و شیعیان همان قرآن رایج در بین مسلمانان را قبول داشته و قرآن دیگری ندارند.
مصحف در زبان عربی به معنای کتاب مجلّد است و از این رو انجیل را مصحف می گفتند. اما پس از پیدایش اسلام، مصحف برای قرآن شهرت یافت، زیرا بیشترین کتاب موجود در میان مسلمانان بود و در فرهنگ صحابه و تابعین و دانشمندان گذشته و معاصر، به کتاب نیز گفته می شد و مصحف فاطمه(س) به همین معنا است، نه به معنای قرآن فاطمه(س).

مصحف فاطمه(س) پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) از سوی خداوند به وسیله ی جبرئیل برای تسلّی خاطر حضرت بر ایشان نازل شده است که حضرت علی(ع) نیز به هنگام نزول آن در کنار حضرت زهرا(س) حضور داشتند و آن را املا کرده نوشتند.

محتوای مصحف فاطمه(س) عبارت است از مقام و عظمت پیامبر(ص)، آینده ی فرزندان حضرت زهرا(س)، رخدادها و حوادث مهمی که رخ خواهد داد، نامهای انبیاء و اوصیاء و اسامی پادشاهان و پدرانشان و همچنین وصیّت حضرت زهرا(س). 
مصحف امیرالمؤمنین علی(ع) نیز در بردارنده ی آیاتِ موجود در قرآن کریم، همراه با شأن نزول و تفسیر و ترتیب نزول آیات است و این تنها تفاوت آن با قرآن موجود است. این مصحف و جمع آوری قرآن در یکجا، به امر رسول الله(ص) و پس از وفات ایشان انجام شد. مردمِ زمان امام علی(ع)، قرآن امیرالمؤمنین علی(ع) را به خاطر وجود شأن نزول و تفسیر آن از جهت اینکه مصالحشان به خطر می افتاد نپذیرفتند و امام (ع) بعدها که به حکومت رسید، برای حفظ وحدت مسلمانان، آن را نشان نداد.
مصحف فاطمه(س) به همراه مصحف امیرالمؤمنین علی(ع) یکی از نشانه های امامت در نزد هر امام بوده که دیگران به آنها دسترسی نداشته و ندارند و هر دوی آنها در حال حاضر به عنوان نشانه و ذخیره ی امامت در نزد امام زمان (عج) قرار دارد.

منبع: کتاب پژوهشی در مصحف حضرت فاطمه(س)
         عبدالله امینی



Image result for ‫مصحف فاطمه‬‎

 شهادت دخت یگانه ی رسول الله(ص) ، اُمّ ابیها، سیّده ی ن عالم، صدّیقه ی طاهره، حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیه را خدمت محترم آقا امام عصر، صاحب اّمان (عج) ارواحنا فدا و همچنین بر تمام شیعیان و محبّین آن خاندان جلیل القدر تسلیت می گوییم. 

Image result for ‫هجوم علی بیت فاطمه‬‎

خداوندا! ظهور منتقم صدّیقه ی طاهره، فاطمه ی زهرای پهلو شکسته را نزدیک بفرما. 

آمین.

سوال:

اگرمیان حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) با خلفا خصومتی وجود داشته است، پس چرا امیر مؤمنانعلی(ع) در نامگذاری فرزندان خود از نام آنها استفاده کرده است؟! این نامگذاری نشانمی دهد که رابطه ای صمیمانه بین حضرت علی(ع) و خلفای راشدین وجود داشته است و آنهاهیچ نقشی در به شهادت رساندن حضرت فاطمه ی زهرا(س) نداشته اند!

پاسخ:

امیرالمؤمنینعلی(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه ی زهرا(س) ازدواج کرده و از همسران خود صاحبفرزندانی شده مانند عمر بن علی بن ابی طالب که نام مادرش صهباء بوده و عثمان بنعلی بن ابی طالب که مادرش حضرت امّ البنین بوده و یا ابوبکر بن علی بن ابی طالب کهمادرش لیلی بنت مسعود الدرامیه بوده است. ( لازم به تذکر است که ابوبکر که مادرشلیلی دختر مسعود بوده، به همراه دیگر برادرانش (عثمان و جعفر و عبدالله و جنابابوالفضل العبّاس (ع) ) که مادرشان امّ البنین بوده، در رکاب امام حسین(ع) در عاشورابه شهادت رسیدند.)

واما علت نامگذاری در مورد ابوبکر بن علی بن ابی طالب(ع):

اولاً:اگر قرار بود که امیرمؤمنان علی(ع) نام فرزندش را ابوبکر بگذارد، از نام اصلی ابوبکریعنی عبدالکعبه، عتیق، عبدالله (و. با اختلافی که وجود دارد)، انتخاب می‌کرد نه ازکنیۀ او؛ در حالیکه اصل نام ابوبکر بن علی، محمّد بوده است[1].

ثانیا:ابوبکر کنیه فرزند علی(ع) بوده و انتخاب کنیه برای افراد در انحصار پدر فرزند نمی‌باشد؛بلکه خود شخص با توجه به وقایعی که در زندگی ‌اش اتفاق می‌افتاد کنیه‌اش را انتخابمی‌کرد و بکر به معنی شاد، تازه و نو به کار می رفته است و رواج داشته.


درمورد نامگذاری عمر بن علی بن ابی طالب(ع):

در نامگذاریفرزند امیرمؤمنان علی(ع) به نام عمر» هیچ اختلافی بین مورخین دیده نمی‌شود و جای هیچتردیدی نیست، اما سؤال اصلی اینجاست که واقعیت این نامگذاری چه بوده است؟

بررسیمدارک معتبر تاریخی قضاوت در این موضوع را برای ما آسان می‌کند:

یکی ازعادات خلیفه عمر تغییر نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان، شخص عمر این نام را براو گذارد و به این نام نیز معروف شد.

بلاذریاز دانشمندان اهل سنّت در انساب الاشراف می‌نویسد:

وکانعمر بن الخطّاب سمّی عمر بن علیّ باسمه.

عمر بنخطّاب، فرزند علی(ع) را از نام خویش، عمر نام‌گذاری کرد[2].

ذهبی،مورخ دیگر مشهور اهل سنّت می‌گوید: عمر بن خطّاب، عمر بن علی(ع) را به دلیلاینکه وی در زمان خلافت او به دنیا آمد، به اسم خود نام نهاد[3].          

 شاید سؤال شود که تغییر نام یک فرد چندان هم سادهنیست و چطور می‌توان پذیرفت که خلیفه ی دوّم نام خود را بر فرزند امیرمؤمنان علی(ع)بگذارد و نام اصلی ایشان از خاطره‌ها پاک شود؟

عمر بنالخطّاب، اسم افراد دیگری را نیز در تاریخ تغییر داده است که ما فقط به سه مورد اشارهمی‌کنیم:

۱. ثعلبة بن سعدبن معلی:

نام معلی،ثعلبه که عمر آن را تغییر داد و معلی گذاشت[4].

۲. الاجدعابی مسروق بن عبدالرحمن.

عمر بنالخطاب، اسم اجدع بن مالک را تغییر داد و عبدالرحمن گذاشت[5].

3. ابراهیمبن الحارث بن عبدالرحمن.

پدرشاسم او را ابراهیم گذاشته بود؛ ولی عمر آن را تغییر داد و عبدالرحمن گذاشت[6].

بایدگفت این کار عمر در موارد زیادی انجام شده و چون این کار توسّط خلیفه انجام می‌شد کهدارای جایگاه اجتماعی و اعتقادی نزد مردم بود، مورد اقبال قرار می‌گرفت و نام اصلیبه تدریج متروک می شد. 

شاید به نظر عجیب برسد اما این موضوع در این عصر نیز مصداق دارد؛ به عنوان نمونه خداوند به کسی فرزندی عطا می کند که وی می خواهد مثلا نامش را رضا بگذارد، اما بزرگ خانواده که از نفوذ و ت زیادی در خاندان خود برخوردار است، نام کودک را جعفر قرار می دهد. لذا کل فامیل و خانواده حتی اگر نام شناسنامه ای کودک رضا باشد، او را جعفر صدا می زنند و اگر روزی بخواهند حرفی را از قول رضا بیان کنند و بگویند مثلا رضا فلان چیز را گفت؛ نفر دوم رضا را نخواهد شناخت و می گوید رضا کیست؟! اینجاست که نفر اول خواهد گفت جعفر را می گویم!! این موضوع به عینه در زندگی و دوران حال حاضر نیز مشهود است و مطمئنا باب میل نیست. 

 

درمورد نامگذاری عثمان بن علی بن ابی طالب(ع):

نام‌گذاریبه عثمان، نه به جهت همنامی با خلیفه سوّم و یا علاقه به او است؛ بلکه بر اساسحدیثی است که از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده مبنی بر اینکه ایشان فرموده اند فرزندمرا به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم[7]؛  

کهنشان می دهد حضرت به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون[8] این نامرا برای فرزند خود انتخاب کرده اند.

حال بایددانست مطرح کردن این نوع شبهات در حقیقت چیزی جز عوام فریبی نیست و این قبیل دلایلبرای اثبات ادعایی که روند تحوّلات صدر اسلام، سیر تاریخی حوادث و سرنوشت یاجتماعی اهل بیت پیامبر(ص) را در بر دارد، غیر قابل پذیرش است و طرح این مطلب چیزیجز ساده انگاری مخاطب نیست و اینکه ما بخواهیم صرفاً با یک اسم، قضیه ای تاریخی وبسیار مهم را انکار کنیم، امری ناصواب و به دور از انصاف است.

همچنینباید در نظر داشت که نام‌گذاری فرزندان از روی علاقه ی پدر و مادر به افراد و شخصیت‌هاصورت نمی‌گرفت و نمی گیرد، وگرنه باید همه ی مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسولاکرم(ص) نامگذاری می‌کردند.

و اگرنام‌گذاری به خاطر ابراز محبت به شخصیت‌ها بود، چرا خلیفه ی دوم به سراسر ممالک اسلامیبخشنامه کرد که کسی حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا(ص) نام‌گذاری کند؟!

ابن‌بطالو ابن‌حجر در شرحشان بر صحیح بخاری می‌نویسند:

کتب عمرالی اهل الکوفه الا تسموا احدًا باسم نبی[9].

و نکتهی اصلی این جواب این است که مگر اسم ابوبکر، عمر و عثمان، اسامی اختصاصی خلفایراشدین بوده اند؟ با اینکه این اسامی قبل از ظهور اسلام نیز رایج و متداول بوده.حتی در فرهنگ اجتماعی کنونی نیز رایج نیست که صرف مخالفتها و نزاع ها موجب تحریماسامی و نامها شود. به عنوان نمونه ای دیگر خاطر نشان می کنیم چه کسی است که بهدشمنی معاویه و فرزندش یزید نسبت به خاندان پیامبر(ص) اذعان نداشته باشد در حالیکهاندک توجهی به کتب تاریخی و رجالی نشان می دهد که این نامها در بین بنی هاشم وشیعیان تا قرنها متداول بوده است؛ نظیر:

معاویة بنحارث ومعاویة بن صعصعه از شیعیان و اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) و یزیدبن لهیط، یزید بن حصین، یزید بن زیاد که از اصحاب و شیعیان امام حسین(ع) بوده کهدر روز عاشورا نیز به شهادت رسیده اند. البته مثال بسیار است که ما به همین چندنمونه اکتفا کردیم. حال کدام انسان ساده اندیش است که نتیجه بگیرد یزید بن معاویههیچ ظلم و ستم و جنایتی در حق خاندان پیامبر خدا(ص) مرتکب نشده و در قتل جنابسیّدالشّهدا حضرت امام حسین(ع) هیچ نقشی نداشته است!! و یا اینکه آیا این افراد بهخاطر علاقه به معاویه و یزید این نامها را برای خود انتخاب کرده اند؟!!!

 پس آنچهبدیهی و مسلم، این است که در عرف اجتماعی آن زمان این نامگذاریها به هیچ وجهبیانگر روابط صاحبان این اسامی با یکدیگر نبوده است.البته متروک و منسوخ شدنکاربرد یک اسم در عرف اجتماعی هر جامعه روندی طبیعی دارد و تابع تحوّلات فرهنگی وسلایق افراد آن است به گونه ای که در زمان ما و حتی در میان اهل سنت حاضر نیز نامهاییچون ابوبکر و عمر و عثمان و . کمتر اختیار می شود، در صورتی که در قرون اولیه یاسلامی چنین نیست و این نامها از جمله اسامی رایج آن دوران بوده است و در پایانپاسخ ما نیز این سؤال را از برادران اهل سنت داریم که اگر نامگذاری نشانه ی روابطخوب است، پس چرا خلفا هیچکدام از فرزندان خود را علی،حسن و حسین نامگذاری نکردند؟!



[1] . التنبیه و الاشراف ص 297 و الارشاد ج1 ص354

[2] . البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹ه)، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۲

[3] . الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء،ج 4، ص 134، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت،الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

[4] . الصحاری العوتبی، ابو المنذر سلمة بن مسلم بن ابراهیم (متوفای:۵۱۱ه)، الانساب،ج۱، ص۲۵۰

[5] . العسقلانی الشافعی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۳۳۰

[6] . العسقلانی الشافعی، احمد بن علی بن حجر ابو الفضل (متوفای۸۵۲ه)، الاصابةفی تمییز الصحابة، ج۵، ص۲۳

[7] . الاصفهانی، ابو الفرج علی بن الحسین (متوفای۳۵۶)، مقاتل الطالبیین، ج۱، ص۸۹

[8] . عثمان بن مظعون، از پیشگامان در اسلام آوردن و از حاضران در نبرد بدر و اولینمهاجری بوده که در مدینه درگذشته است. هنگامی که او درگذشت، پیامبر(ص) با چشمانی اشکبار او را بوسید و در بقیع او را به خاک سپردند.

[9] . ابن بطال البکری القرطبی، ابو الحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفای۴۴۹ه)،شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۳۴۴ و العسقلانی الشافعی، احمد بن علی بن حجر ابو الفضل (متوفای۸۵۲ه)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۱۰، ص۵۷۲

10. کتاب مقتل فاطمیه پاسخ به شبهات شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (س) از منابع اهل سنت. تحقیق و ترجمه حجّت الاسلام محمد صفری و دکتر حمید ناسخیان 


سؤال: 

پرسشو شبهه ای که به گفته ی برخی از سمت دکتر سهیل زکار ( استاد تاریخ در دانشگاه دمشق) مطرح شده و آن اینکه خانه های مدینه در زمان رسول خدا(ص) و حتی پس از آن نیز،درهای لنگه دار چوبی نداشته است، بلکه فقط پرده هایی بوده که از درها آویزان می شدکه نتیجه گرفته می شود که خُب! وقتی خانه های آن موقع درب نداشته است، پس چگونهحضرت فاطمه(س) بین در و دیوار فشرده شده و فرزندش را سقط نموده است؟! و چگونه ممکناست که آن درب چوبی را که وجود نداشته شعله ور کرده و سوزانیده باشند؟!

پاسخ:

اصل بیان و هدف این شبهه انکار وجود درب برای خانه ها در آن زمان است و شاید اینادعا که بگوییم خانه های مدینه در آن زمان درب نداشته است، یک مزاح باشد، زیرا حتیاگر این شخص نگاهی گذرا به کتب روایی و یا تاریخی و یا حتی قرآن مجید می کرد، چنیننکته ای بر قلم خود جاری نمی کرد.چنانکه خداوند در آیه ی 9 سوره ی بقره به صراحتمی فرماید: وقتی می خواهید وارد خانه شوید، از درب آن وارد شوید.» اگر خانه هادر آن زمان درب نداشته است، پس این آیه در مورد چه کسانی و یا چه خانه هایی نازلشده؟! واقعا گاه بعضی از مطالب چنان سست و بی پایه اند که انسان را به تعجب وا میدارد! در اینجا اصل مسأله که هجوم به خانه ی حضرت فاطمه(س) و آتش زدن درب و بهشهادت رسیدن محسن بن علی(ع) و صورت گرفتن آن همه جنایت است فراموش می شود، آن هممطالبی که با مدارک مستند و محکم ثابت شده است، اما بهانه ای غیر علمی و غیر مستندبر انکار اصل ماجرا آورده می شود! این مثالِ شخصی است که فردی را با ضربه ی چوب بهقتل رسانده است و ما این حادثه را با مدارک مستند ثابت کرده باشیم، آنگاه وکیلمدافع قاتل به جای اشکال به اصل اسناد و مدارک ما، برای مغشوش کردن فضا بگوید آیااصلا چوبهای این شهر کسی را می کُشد یا نه؟!!

قرنهایمتمادی پیش از اسلام، مدینه صحنه ی جنگهای داخلی بود و همواره در حالی از آشوب وتشنج به سر می برد.پیامبر اکرم(ص) زمانی به رسالت مبعوث شد که مردم مدینه در هیچلحظه ای از شبانه روز سلاح خود را بر زمین نمی گذاشتند. حال چگونه می توان تصورکرد که مرد عرب با احتمالات ترسناک فراوانی که از همه طرف او و خانواده اش را دربر گرفته، خانه اش را بدون درب بسازد و رها کند، خصوصا آنگاه که دشمنی بین دوقبیله یا دو گروه باشد که در یک شهر زندگی می کنند مثل قبیله های اوس و خزرج و یایکی یا هر دو با قبایل یهودی مانند بنی نضیر و .! بستن دربهای خانه به هنگام شبو یا روز، برای حفظ اهل خانه ضروری است که مبادا انسان یا حیوانی وارد خانه شود کهباعث زیان و یا اذیت افراد در خانه شود.

جدااز این، احادیث و روایتهای داستانی مستند بسیاری از معصومین علیهم السّلام اجمعینآمده است که نشان از وجود درب برای خانه ها می دهد که ما برای نمونه شاهد مثالی میآوریم:

رسولخدا(ص) فرمود: هرکس عهده دار کاری شود و درِ خانه اش را به روی مسکین و مظلوم وحاجتمند ببندد، خداوند تبارک و تعالی به هنگام نیازمندی اش، دربهای رحمت خود را بهروی او می بندد[1].

جابرگفت که رسول خدا(ص) فرمود: شب هنگام، درب خانه ها را ببندید و درِ مشکهای آب رامحکم نمایید و چراغها را خاموش کنید[2].

سلمانفارسی روایت کرده که حضرت فاطمه(س) به او فرمود: دیشب در صحن حجره با اندوهی شدیددر فراق پیامبر(ص) نشسته بودم و می گریستم. درِ حجره را با دست خودم پیش کرده بودمکه درب باز شد و سه کنیز بر من وارد شدند که به زیبایی آنان ندیده بودم[3].

ابو فدیکمی گوید : از محمّد بن هلال درباره مختصات اتاق و حجره ی عایشه پرسیدم. در ضمن پاسخگفت: درب آن به سوی شام بود. گفتم : آن درب یک مصراع[4] داشت یادو مصراع؟ گفت: یک مصراع. پرسیدم : از چه جنسی بود؟ پاسخ داد: یا از چوب عرعر بود یااز درخت ساج[5].

آیاممکن است که فقط خانه و حجره ی عایشه درب داشته باشد و حجره و خانه ی دیگر همسرانپیامبر و بقیه ی افراد و یا خانه ی حضرت فاطمه ی زهرا(س) دخت گرامی آن حضرت دربینداشته باشد؟!!

درروایتی از امیرالمؤمنین علی(ع) آمده است که فرمود: من به درِ خانه ی عایشه رفتم.در زدم. گفت: کیست؟ گفتم: منم! علی! گفت: پیغمبر خوابیده[6] 

اگرخانه ها درب نداشته و ورودی آن با پارچه هایی به عنوان پرده بسته می شد، می بایستدر احادیث و روایات یا آیه ی قرآن گفته می شد پرده ها را بیندازید، نه اینکه گفتهشود درب را ببندید یا از درب وارد شوید یا درب را کوبیدم و

روایاتو احادیث معتبر در این زمینه و برای اثبات موضوع بسیارند که به نظر می رسد طرح اینچند نمونه به عنوان شاهد و دلیل کافی بوده باشد.



[1] . مسند احمد ج3 ص 441 و بحارالانوار ج27 ص246

[2] . مسند احمد ج3 ص363 و بحارالانوار ج73 ص177 و مکارم الاخلاق ص128

[3] . بحارالانوار ج91 ص 227 و نهج الدعوات ص5 و دلائل الامامه ص28 و.

[4] . مصراع همان است که در فارسی از آن با عنوان "لنگه" یا "لت"یاد می‌شود.

[5] . وفاء الوفاء ج۲، ص۴۵۹ و ۴۵۶ و ۵۴۲

[6] . الاحتجاج ج1ص470 و کشف الیقین ص305 و الطرائف ص72

 [7]. کتاب مقتل فاطمیه پاسخ به شبهات شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (س) از منابع اهل سنت. تحقیق و ترجمه حجّت الاسلام محمد صفری و دکتر حمید ناسخیان 


سوال:

بهفرض اینکه ابوبکر به عمر دستور داده که به خانه ی حضرت فاطمه(س) هجوم ببرد و دخترپیامبر خدا(ص) به سبب آن هجوم آسیب دیده و به شهادت رسیده باشد؛ پس علی(ع) کهشجاعتش زبان زد خاصّ و عام و فاتح خیبر و خندق و. است و نامیان و جنگجویان شجاعاز جنگیدن در مقابل او هراس داشتند، چرا خود به پشت در نیامد و پاسخ نداد و یا چرانجنگید و از خانواده خود دفاع نکرد؟!  بدونتردید احدی از ما نمی پذیرد که همسر و فرزندان چنین شخصی مورد تهاجم قرار گیرند واو در خانه نشسته باشد و بگوید: 

لاحولولا قوّة الاّ بالله.  پس این مطالب از ساخته های ذهن شیعیان است!


پاسخ:

 بیان اینحرفها برای تحریک عواطف و احساسات مردم و نوعی عوام فریبی است. بدون تردیدامیرالمؤمنین علی(ع) پیشوای غیرتمندان عالم و صاحب دلاوری و شجاعت و زبانزد خاصّ وعام است. بدیهی است که حضرت می خواسته این دین نوپا به حیات خود ادامه دهد اگرچه روحپاک و مبارکش بهای حیات آن باشد و ایشان هرگونه اذیت و آزار و سختی را در این راهو در طول حیات مبارکشان تحمل کرده اند.جایی که لازم به صبر بوده، صبر پیشه کردند؛نه به واسطه ی خشم پیش رفتند و نه به خاطر ترس و حفظ جان عقب نشستند. این مهاجمانبودند که کردند و مرتکب کارهای خلاف شرع و دیانت، غیرت و مردانگی و حتی عرفجاهلی شدند. خلافی از حضرت علی(ع) و صدّیقه ی طاهره(س) در آن حادثه سر نزد و تعدّیو خلاف از جانب مهاجمان بود. و اگر ایراد گرفته شود که چرا حضرت فاطمه به پشت درب رفته و پاسخ داده اند، باید دانست که پاسخ دادن حضرت فاطمه ی زهرا(س) به مهاجمان نیز خلافو گناهی برای آن حضرت نیست چه آنکه حتّی در بعضی از جاها پیامبر(ص) به ن خود وامّ ایمن  می فرمود که به کسی که در می زند جواب دهید[1]

آیااز رسول اکرم(ص) غیورتر وجود دارد؟! درست است و بدون تردید احدی از ما نمی پذیرد کههمسر و فرزندانش مورد تهاجم قرار گیرد و او در خانه نشسته باشد و بگوید لاحول ولا قوّةالاّ بالله. اگر چنین کند قطعا مردم خواهند گفت که او ترسو است و یا اگر با دلاوریشخص مورد نظر مطابقت نداشته باشد، گفته می شود که این ماجرا دروغ است؛ اما اگرمهاجمان بخواهند ما را به معرکه ای بکشانند یا احساسات ما را تحریک کنند تا متشنّجشویم و واکنشی مطابق میل آنها نشان دهیم و اهدافشان را با واکنش خود محقق سازیم چه؟ ؛ در این صورت صبر و سکوت بهترین گزینه است که در غیر این صورت همه ما را سرزنش خواهند کرد! اینگروه مهاجم همین را از علی(ع) می خواستند و اگر علی(ع) دست به شمشیر می برد و بهخواسته ی آنان پاسخ مثبت می داد، فرصت شناخت حقیقت از بین می رفت و به آنان فرصتمی داد که همه ی برگهای برنده و همه ی امکانات تحریف و تغییر حقیقت را به دستگیرند. بعدها، از همین درگیری و جنگ امام(ع) در دفاع از خود و اهل بیتش را بهانهای برای کمرنگ کردن اصل ماجرا و تهاجم خودشان می کردند و اذهان را به سویی میبردندکه خود از پیش آن را ساخته و هدف قرار داده بودند. مثلا در صورت دست به شمشیر بردنامام(ع) آنان به راحتی اذهان را مشوّش کرده و می گفتند او همان کسی است که بزرگانشما را در جنگها کشته و ما به منظور حفظ اسلام و وحدت امّت و کرامت مردم و انتظامامور زندگی آنها به این کار اقدام و حضرت علی(ع) را بازداشت نمودیم که ما خیرخواهمردم و در پی قرب خداوندیم و از ایجاد تفرقه و دو دستگی در بین مسلمانان جلوگیریکردیم!! و چه کسی می توانست ادعایشان را تکذیب کند در حالیکه حاکم و بر امور مسلّطهستند و در کنار اموال و مناصبشان، تازیانه و شمشیر داشتند؟!

آیاخلفا از آنچه در خصوص احترام و ارزش حضرت فاطمه ی زهرا(س) در نزد پیامبر(ص) و عموممسلمانان وجود داشت بی خبر بودند؟! 

چرا فرض نکنیم که استفاده از همین موقعیت ومنزلت حضرت فاطمه ی زهرا(س) برای دفع آنان (مهاجمین) از ساده ترین و آسان ترین وابتدایی ترین راه ها بود؟ و آیا موقعیت و منزلت والای حضرت فاطمه ی زهرا(س) که درنزد آنان روشن بود، جلوی تهاجم و اذیت و آزارشان را گرفت؟! 

آیا این عیب است کهخانه ی مخدّره ای (پرده نشین) چون فاطمه ی زهرا(س) مورد تهاجم قرار گیرد و او ازفرزند و همسرش که امام است و از شرف و دین و رسالتش دفاع کند؟! مگر حضرت زینب(س)مخدّره نبود؟! پس چرا امام حسین(ع) او را با خود به کربلا برد تا با اسارت ومصائبی سخت و جانکاه رو در رو شود و در کوفه و شام در مقابل طاغوتها و جبّاران عصرخود خطبه بخواند و افشاگری کند؟ آیا پرده نشینی و حجاب زن مانع از پاسخگویی از پشتدرب است؟! و حتی اگر گفته شود که چرا مثلا فضّه کنیز حضرت زهرا(س) برای پاسخ بهپشت درب نیامد، می گوییم کسانی که حرمت شخصی چون حضرت فاطمه ی زهرا(س) را کهپیامبر(ص) در موردش فرمود خداوند از خشم او خشم میگیرد را نگه نداشتند و در را بهروی وی آتش زده و با لگد باز کردند و بر حضرتش و اهل آن خانه هجوم بردند، آیاارزشی برای گفته های یک کنیز قائل می شدند؟!!


همچنینباید گفت که آن قدرت و شجاعت مولا امیرالمؤمنین علی(ع) در مقام اعجاز بود و آنسکوت و صبر در مقام سکوت و تسلیم فرمان خدا بودن. همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: ای رسول! صبور باش همچنان که پیغمبران الوالعزم صبر کردند[2].» ؛

حضرتامیرالمؤمنین علی(ع) نیز به امر خداوند صبر کردند.

علاوهبر این پیامبر اکرم(ص) طبق فرمان الهی، مولا امیرالمؤمنین علی(ع) را وصیت به صبر وشکیبایی در برابر این مصیبتهای عظیم نمودند و به ایشان فرموده بودند: یا علی(ع)!پس از من به گرفتاری و ابتلاء و ناراحتی دشوار مبتلا خواهی شد.در این هنگام عکسالعملی نشان مده و با آنان نبرد مکن. اگر یار و یاوری یافتی با آنان مبارزه کن وحقّ خود را بگیر، در غیر این صورت سکوت کرده و خون خود را حفظ کن تا هنگامی کهمظلومانه به من ملحق گردی. و در آن هنگام نیز امیرالمؤمنین علی(ع) یار و یاوری جزچهارنفر ( سلمان، مقداد، ابوذر و زبیر بن عوام ) نیافتند و بقیه یا در جبهه یمخالف قرار گرفتند و یا از ترس شمشیر و تازیانه ی مخالفان سکوت اختیار کرده و فقطتماشا می کردند! و حضرت هم طبق سفارش رسول خدا(ص) دست به شمشیر نبرد و جان خود وفرزندان رسول خدا حسن و حسین علیهم السلام و حضرت فاطمه ی زهرا(س) را به خطرنینداخت.

 سلمان میگوید: هنگامی که مهاجمان به خانه ی حضرت حمله کردند و درب خانهرا به آتش کشیده و  فاطمه ی زهرا(س) را بیندر و دیوار قرار دادند، مولا امیرالمؤمنین علی(ع) ناگهان از جا برخاست و گریبانعمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست اورا بکُشد که سخن پیامبر اکرم(ص) را به یاد آورد[3].

چنانچهخود امیرالمؤمنین علی(ع) به عمربن خطّاب فرمودند: ای پسر صحّاک! قسم به آنکه محمّدرا به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدّری که از طرف خداوند گذشته و عهدی کهپیامبر(ص) با من نموده است، می دانستی که تو قدرت ورود به خانه ی مرا نداری[4].

وقتیمهاجمین از عهد امیرالمؤمنین با خدا و رسولش(ص) خبر یافتند، فهمیدند که دیگر حضرتپایبند به آن عهد خواهد بود و دست به شمشیر نخواهد برد و همین باعث گستاخی بیشترآنان گردید، وگرنه خود می دانستند که در همان لحظه ی اول، حضرت آنان را به سزایعملشان می رساند.



[1].کشف الیقین ص260 و کشف الغمه ج1ص91 و فرائد السمطین ج1 ص321 و .

[2] . سوره احقاف آیه ی 35

[3] . کتاب سلیم بن قیس ص150 و الاحتجاج طبرسی ج1 ص127 و مجمع النورین مرندیص98 و .

[4] . کتاب سلیم بن قیس ص150 و الهجوم علی بیت فاطمه(س) ص125 و ماساة اهرا(س)ج2ص155


 ولادت حضرت امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام بر تمامی مسلمانان و عاشقان و ارادتمندان آن حضرت تبریک و تهنیت باد. انشاالله که در این روز و به مبارکی آن، مورد عفو و بخشش از سوی خداوند قرار گیریم و از دست مبارک آن حضرت عیدی خود را دریافت کنیم انشاالله. 

 این زیارت به روایت کسی است که امام زمان(عج) را در بیداری مشاهده کرده بود در حالیکه آن حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را در روز یکشنبه که روز آن حضرت است، با این عبارات زیارت میکرد:

السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیَّةِ الْمُضِیئَةِ
سلام بر شجره ی نبوّت و درخت تنومند هاشمی



اَلْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ 
درخت تابان و بارور به برکت نبوّت و خرّم و سرسبز به حرمت امامت



وَ عَلَى ضَجِیعَیْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَیْهِمَا السَّلامُ 
و بر دو آرمیده در کنارت، آدم و نوح که سلام و درود بر آنها باد.



السَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِكَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
سلام بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه ات



 السَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِینَ بِكَ وَ الْحَافِّینَ بِقَبْرِكَ
سلام بر تو و بر فرشتگان حلقه زننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت



 یَا مَوْلایَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا یَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ یَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ
ای مولای من ای امیر مؤمنان، امروز روز یکشنبه و روز تو و به نام توست


 وَ أَنَا ضَیْفُكَ فِیهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِی یَا مَوْلایَ وَ أَجِرْنِی
و من در این روز میهمان و پناهنده به تو ام؛ ای مولای من، از من پذیرایی کن و مرا پناه ده


 فَإِنَّكَ كَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ
چه همانا تو کریمی و مهمان نوازی را دوست میداری و از سوی خدا مأمور به پناه دادنی


 فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَیْكَ فِیهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ
پس برآور خواهشی را که برای آن در این روز به سوی تو میل نمودم و آن را از تو امید دارم.


 بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَیْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ
به حق مقام والای خود و جایگاه بلند اهل بیتت نزد خدا و مقام خدا نزد شما


 وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَیْهِمْ [عَلَیْكُمْ ] أَجْمَعِینَ.
و به حق پسر عمویت رسول خدا که خدا بر او و خاندان پاکش همه و همه درود و سلام فرستد.

مفاتیح الجنان
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد 99 , صفحه 212

 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 و هنگامی که به آنان گفته شود : در زمین فساد نکنید!»  می گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم!»

 آگاه باشید! اینان همان مفسدانند! ولی نمی فهمند.

 و هنگامی که به آنان گفته می شود: ایمان آورید، همانگونه که (سایر) مردم ایمان آورده اند.» می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!»
 آگاه باشید اینان همان ابلهانند ولی نمی دانند!

 و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند می گویند: ما ایمان آورده ایم!» ولی هنگامی که با شیطانهایشان (و همکیشانشان ) خلوت می کنند، می گویند: ما با شماییم! ما فقط ( آنها را )  استهزا می کنیم!» 

 خداوند آنها را استهزا می کند و آنها را در طغیانشان نگه می دارد تا سرگردان شوند.

 آنان کسانی هستند که گمراهی را با ( از دست دادن ) هدایت خریده اند و ( این ) تجارت آنها سودی نداده و هدایت نیافته اند.

 آنان همانند کسانی هستند که آتشی افروخته اند ولی همینکه آتش اطرافشان را روشن ساخت، خداوند روشنایی آنها را گرفته و در تاریکی ها رهایشان می سازد درحالیکه ( چیزی را ) نمی بینند.

 آنها کر و لال و کورند؛ لذا ( از راه خطا ) باز نمی گردند!

 یا همچون بارانی که از آسمان در شب تاریک همراه با رعد و برق ببارد.آنها از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند تا صدای صاعقه ها را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد.

 نزدیک است که آن برقِ [بسیار رخشنده، روشنیِ] چشم های آنان را برباید؛ زمانی که آنان را روشنی دهد، در آن روشنی راه می روند و چون محیط را بر آنان تاریک کند، می ایستند و اگر خدا می خواست [شنواییِ] گوش و [بیناییِ] چشم آنان را نابود می کرد؛ زیرا خدا بر هر کاری تواناست. 

 راست گفته است خداوند بلند مرتبه و بزرگوار 

 ایام وفات اسوه ی صبر و ایمان، حضرت زینب (س) تسلیت باد. 

 مقام و ضریح قبر مبارک حضرت زینب (س) در مصر و قبرستان بقیع در مدینه دو مکانی است که به عنوان محل دفن حضرت زینب(س) احتمال داده شده است. اما حرم حضرت زینب (س) در جنوب دمشق در سوریه، مشهورترین مکانی که به‌عنوان مدفن حضرت زینب (س) دختر امام علی(ع)، مطرح شده است. ایشان به عنوان نمونه ی بارز صبر و مصداق کلمه ی اُمّ المصائب شناخته شده هستند و حقیقتا اگر وجود مقدس ایشان و حضرت سیّدالسّاجدین علی بن الحسین امام سجّاد(ع) نبود، کربلا در کربلا خاموش می شد.


حرم مطهر حضرت زینب (س) از زیارتگاه‎های شیعیان به شمار می‎رود. منطقه ‎ای که حرم حضرت زینب (س) در آن قرار دارد شهرک السیدة زینب گفته می‎شود و در نزد ایرانیان به  " زینبیه " مشهور است. حرم حضرت زینب (س) در طول تاریخ مورد بازسازی و توسعه قرار گرفته است. از سال ۱۳۹۱ش با تشدید بحران در سوریه و حضور گسترده ی تروریست‌های تکفیری در این کشور، این حرم چندین بار مورد حمله ی خمپاره‌ای و انتحاری قرار گرفت که به دنبال آن بخشی از قسمت های حرم آسیب دید. به دنبال این اقدامات، گروه‌های مختلفی برای دفاع از حرم‌های اهل بیت(ع) عازم سوریه شدند. این گروه‌ها که به مدافعان حرم مشهورند تا این زمان مانع از ورود گروه‌های تروریستی به منطقه زینبیه شده‌اند.



حَجَرُ الْأسْوَدْ، سنگی مقدّس، دارای پیشینه ی کهن و جایگاهی ویژه در فرهنگ اسلامی و مناسک حج است. نام این سنگ حتی برای غیر مسلمانان نیز آشناست و کمی درباره ی آن می دانند. این سنگ در رُکن شرقی کعبه (که به رکن اسود یا رکن حَجَری نیز معروف است) در ارتفاع یک متر و نیم از زمین نصب شده است.همچنین طواف به دور کعبه از این سنگ آغاز می‌گردد.
ویدئو/ حجر الاسود از فاصله بسیار نزدیک | خبرگزاری بین المللی شفقنا


حجرالاسود پیش از اسلام نیز مورد احترام بود؛ با این حال هیچ‌گاه در طول تاریخ (حتی در دوره جاهلیت که پرستش سنگ‌ها رایج بود) مورد پرستش واقع نشد. [1]
حجر الاسود به معنای سنگ سیاه» است که این نام به علت رنگ سیاهش به آن داده شده است. برخی از آن با عنوان حجرالأسود» (سنگ خوشبخت و خوش‌اقبال) یاد کرده‌اند.[۲] به‌ نوشته ابن‌ظهیره، اگر أسود» از ریشه سَوْدَد» به معنای سروری و سیادت باشد، حجرالأسود» به معنای سنگی خواهد بود که منزلت آن از همه سنگ‌ها برتر و بالاتر است.[۳]
در روایات آمده است که حجرالاسود از سنگ‌هاى بهشتى است که همراه حضرت آدم علیه‌السلام بوده و پس از نزول آدم به زمین و قبول توبه‌اش نزد وى فرود آمده است. [ الکافى (کلینى) ۴/ ۱۸۵ و ۱۸۸]

در زمان حضرت ابراهیم(ع)، آن حضرت سرگرم ساختن كعبه بود، هنگامى كه بموضع حجرالاسود رسید، به زبان سریانى به اسماعیل فرمود: سنگ نیكویى بیاور كه در گوشۀ این دیوار نصب نمایم تا نشانى باشد براى آنان كه مى‌خواهند این خانه را زیارت نمایند. اسمعیل در جستجو بود كه ناگاه از جانب كوه ابوقبیس ندایى بگوشش رسید كه سنگ دلخواه تو در اینجاست! اسمعیل به شتاب رفت و سنگ نیكویى یافت و آنرا پیش پدر آورد.

بعضى نیز گفته‌اند قبل از اینكه اسمعیل سنگ را بیاورد، جبرئیل سنگى را براى حضرت ابراهیم علیه السلام آورد. چون اسمعیل آمد پرسید، پدرجان، این سنگ را از كجا آورده‌اى‌؟ ابراهیم علیه السلام فرمود: آن خدایى كه هیچگاه مرا فراموش نمى‌كند این سنگ را برایم فرستاد.
حجرالاسود، صیقلی و به شکل بیضی نامنظم است. رنگ آن سیاه مایل به سرخ است. در تاریخ نقل است که گفته شده تیرگی و سیاهی شدید آن به‌سبب آتش‌سوزی کعبه بوده است که یک بار در دوره جاهلیت و بار دیگر در زمان حکومت یزید بن معاویه روی داد.[4]
بر اساس برخی روایات رنگ حجرالاسود در آغاز از شیر سفیدتر و از خورشید درخشان‌تر بوده و به‌سبب آنکه مشرکان آن را لمس کرده‌اند [5] و نیز گناهان بندگان [6] تیره شده است.
در طی تاریخ، این سنگ بار‌ها مورد حمله ی افراد مختلف قرار گرفته و خرد شدهاست.  به همین دلیل ملاطی از چسبی مخصوص ساخته و تکه‌های سنگ را در آن قرار داده‌اند. به علت ملاطی که دور سنگ را گرفته است اکنون تنها هشت قطعه کوچک از سنگ دیده می‌شود که بزرگ‌ترین آنها به اندازه یک خرماست. شکل این سنگ یک بیضی نامنظم است که حدود هفت اینچ (۱۸ سانتی‌متر) قطر و سطحی ناهموار دارد. 

تصاویر بسیار قدیمی از حجرالاسود

 این مخلوط سنگ و ملاط نیز داخلی قابی بیضی‌شکل که از نقره ساخته‌شده است قرار دارد. نخستین کسی که برای حجر الاسود قاب نقره ساخت، عبدالله بن زبیر بن عوام بود و از آن پس پیوسته خلیفگان و امیران و ثروتمندان نسبت به ساخت قاب از طلا و نقره اقدام کرده‌اند. آخرین کسی که پیش از دوران سعودی قابی از نقره خالص برای حجرالأسود تقدیم کرد سلطان محمد رشاد خان بود که در سال ۱۳۳۱ه بدین کار همّت گماشت. در سال ۱۳۶۶ه ملک عبدالعزیز قسمتی از این قاب را نوسازی کرد و در سال ۱۳۷۵ه ملک سعود، قاب محمد رشاد را با قاب جدید دیگری از نقره خالص جایگزین ساخت. [7]

مؤسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی

کعبه و حجر الأسود اگر چه در ظاهر، زمینی هستند،ولی به هیچ وجه به عنوان امر زمینی احترامی ندارند، تنها برتری آنها به جهت اتصالبه امر ماورائی است که ارزش و احترامی را متوجه آنان کرده است. حجر الأسود تنها،وسیله‌ای است که با آن به یاد خداوند بیفتیم و در نتیجه با او عهد و پیمان ببندیمکه در راه او خواهیم بود و بر مرام و مسلکی که خدای تعالی بخواهد، قدم خواهیم نهاد.

امیرالمؤمنین امام علی‌(ع) گفت‌وگویی با خلیفه‌یدوم پیرامون حجر الأسود دارد

روزی خلیفه‌ی دوم از کنار حجر الأسود می‌گذشت،‌بدان رو کرده، گفت: ای سنگ! ما می‌دانیم که تو تنها یک سنگی، نه نفعی به ما می‌رسانیو نه ضرری را متوجه ما می‌گردانی، تنها به‌جهت این‌که شاهد بودیم پیامبر تو رادوست می‌داشت، تو را دوست می‌داریم. در این هنگام امام علی(ع) فرمود: چه می‌گوییای پسر خطّاب! همانا به خدا قسم، خداوند این سنگ را در روز قیامت زنده می‌کند درحالی‌که یک زبان و دو لب دارد و گواهی می‌دهد برای آنانی که بر میثاق خود پایبندبودند. این سنگ به منزله دست راست خداوند است که به وسیله آن خلق با او بیعتکنند». بعد از این کلام، عمر گفت: خدا ما را در شهری نگه ندارد که در آن علی بنابی‌طالب حضور ندارد.[8]


[1]. محمدطاهر کردی، التاریخ القویم، ج ۲، جزء۳، ص۲۴۱؛ مروارید، قوامیس الحج، ص۸۴۶
[2]. رجوع کنید به دهخدا، لغتنامه، ذیل مادّه؛ مروارید، قوامیس الحج، ص۸۴۶
[3]. ابن‌ظهیره، الجامع اللطیف، ص۴۱
[4]. ازرقی، اخبار مکة، ص۳۲
[5]. کلینی، الکافی، ج ۴، ص۱۹۱؛ نیز رجوع کنید به ابن‌حنبل، مسند، ج ۱، ص۳۰۷، ۳۲۹
[6]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۳۱۸
[7]. عبیدالله کردی، مکه و مدینه: تصویری از توسعه و نوسازی، ص۱۰۱
[8]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ۱۴۰۹، ج۱۳،ص۳۲۰-۳۲۱.


سوال: 
سوره هایی از قرآن که سجده ی واجب دارند کدامند و آیا حتما باید بعد از شنیده شدن این آیات سجده کرد؟
احکام مربوط به سجده برای این آیات چیست؟

پاسخ:
چهار آیه از چهار سوره ی قرآن سجده ی واجب دارند که عبارتند از: سوره نجم آیه 62، سوره علق آیه 19، سوره سجده (الم تنزیل) آیه 15 و سوره فصّلت آیه 37.
اگر انسان آیات مذکور را بخواند یا به آن گوش فرا دهد واجب است که سجده کند و اگر تنها آنها را بشنود (یعنی به گوش او برسد بدون این که قصد شنیدن داشته باشد) اگر چه سجده واجب نیست ولی احتیاط آن است باز سجده کند. آنچه موجب وجوب سجده می شود شنیدن تمام آیه است ولی اگر بخشی از آیه را هم شنید، احتیاطا سجده کند.
سجده در هنگام شنیدن این آیات واجب فوری است و نباید تأخیر بیفتد و اگر احیانا شرایط میسّر نبود و به تأخیر افتاد، در اولین فرصت باید آن را بجا آورد. 
شنیدن این آیات از بچه یا کسی که قصد تلاوت ندارد یا ضبط صوت، سجده کردن را واجب نمی کند، اگر چه احتیاط در آن است که سجده بجا آورد.
در سجده ی واجب قرآن نمی شود بر چیزهای خوراکی و پوشاکی سجده کرد، ولی سایر شرایط سجده را که در نماز است، لازم نیست مراعات شود.
بر فرد جنب و حائض حرام است خواندن کلمه یا آیه ای از این سوره ها؛ چه آیه سجده باشد یا آیات دیگر این چهار سوره و اگر کسی این آیات را خواند و به گوش این افراد رسید بدون اینکه قصد گوش کردن داشته باشند، سجده کردن لازم نیست.
هر گاه کسی در سجده ی واجب قرآن، پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید:
 لٰا إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ حَقّا حَقّا  لَا إِلٰهَ الّا اللّٰهُ ایماناً وَ تَصْدِیقاً  لَا إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ عُبُودِیةً وَ رِقًّا  سَجَدْتُ لَک یٰا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقًّا  لَا مُسْتَنْکفاً وَ لَا مُسْتَکبِراً  بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ.»

معنای فارسی: 
هیچ معبودی نیست جز خداوند (و این مطلب) حقیقتی کامل است. هیچ معبودی نیست جز خداوند (و این مطلب) از روی ایمان و تصدیق است. هیچ معبودی نیست جز خداوند (و این مطلب) از روی عبودیت و بندگی است. پروردگارا برای تو از روی عبودیت و بندگی سجده می‌کنم و نه با حالت سرپیچی و متکبرانه، چرا که من بنده ذلیل، ناتوان، هراسان و پناهنده تو هستم.»
توضیح المسائل
تحریرالوسیله

 در مدت عمر، در حفظ سلامت تن بکوشید.

 نیاز مردم به شما از نعمت های خداوند است بر شما؛ از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.

 از نشانه های نادانی، جدل با بی فکران است.

 خدایا! من در حال بی نیازی نیازمندم، پس چگونه در حال فقر نیازمند تو نباشم؟

 مبادا از کسانی باشی که به سبب گناهانِ بندگان خدا بر سرنوشت آنها بیمناک است، ولی خود را از سزای گناه خویش ایمن می داند!


تحف العقول



ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد

شنبه ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار، یکشنبه ولادت حضرت ابوالفضل العبّاس و روز جانباز؛ دوشنبه ولادت امام سجّاد زین العابدین (ع) بر همه ی شیعیان و دوستداران آنان مبارک!
انشاالله که در این روزها و به برکت این اعیاد بزرگ، خداوند قلم عفو بر گناهان ما و گذشتگان ما بکشد و همه ی ما را از شرّ بلایا محفوظ دارد و ما به حرمت و مقام این دو امام عزیز و بزرگوار، لایق این شویم که عیدی ایشان را از دستان مبارک علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) دریافت کنیم، انشاالله.

کربلا ؛ بین الحرمین :

تصاویر حرم امام حسین و بین الحرمین


فیلم/تصاویر جدید از بین الحرمین کربلا


قبرستان بقیع؛ قبور مطهّر امام حسن و امام زین العابدین و امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهم السّلام اجمعین و جناب عبّاس عموی پیامبر عظیم الشّأن اسلام(ص) :


شرح مختصری از زندگینامه امام زین العابدین (ع) / چرا لقب صاحب .

 آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
                            آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند؟!.



 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 ای مردم! پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، پرستش کنید تا پرهیزگار شوید.

 آن کس که زمین را بستر شما و آسمان را سقفی بر فرازتان قرار داد و از آسمان آبی فرو فرستاد و به وسیله ی آن میوه ها ( و انواع محصولات ) را برای شما رویاند. بنابراین برای خدا همتایانی قرار ندهید، درحالیکه می دانید ( هیچ یک از آنها نه شما را آفریده و نه روزی می دهد).

 و اگر در باره ی آنچه بر بنده ی خود نازل کرده ایم تردید دارید، یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا - فرا خوانید اگر راست می گویید!

 پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که مردم ( گناهکار ) و سنگها هیزم آن هستند و برای کافران آماده شده است!

 به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی بهشتی برای آنهاست که نهرها از پای درختانش جاریست. هرزمان که میوه ای از آن روزی آنان شود، می گویند: این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود ( ولی اینها چقدر از آنها بهتر و عالیتر است.) و میوه هایی که برای آنها آورده می شود، همه ( از نظر خوبی و زیبایی ) یکسانند.

 خداوند از اینکه به پشه و حتی کمتر از آن مثال بزند باکی ندارد. در این میان کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن حقیقتی است از طرف پروردگارشان. و اما کسانی که کافر شده اند ( بهانه جویی کرده ) می گویند: منظور خداوند از این مثال چه بوده است؟! » خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کند، ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد.

 ( همان ) کسانی که پیمان خدا را پس از محکم ساختن آن می شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده و در روی زمین فساد می کنند. آنها زیانکاران هستند.

 چگونه به خداوند کفر می ورزید در حالیکه شما مردگان بودید و او به شما زندگی بخشید؛ سپس شما را می میراند و بار دیگر شما را زنده می کند، سپس به سوب او بازگردانده می شوید.

 او کسی است که همه ی آنچه را در زمین وجود دارد برای شما آفرید، سپس به آسمانها پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چیزی دانا است.

 ( به یاد آور ) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود من بر روی زمین جانشینی ( = نماینده ای ) قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! حال آنکه ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم. فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید.

 راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه.

Image result for مبعث

فرا رسیدن عید بزرگ مسلمانان، مبعث اشرف الانبیاء و المرسلین، خاتم النبیّین حضرت محمّد رسول الله (ص) را بر همه ی مسلمانان جهان و عاشقان و دوست داران آن حضرت و اهل بیتش تبریک می گوییم.
انشاالله به برکت این روز و به حرمت ایشان، عیدی خود را از دست فرزند ایشان، صاحب العصر و اّمان، مهدی موعود (عج) بگیریم.
 اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و فرجنا بهم 

Image result for مبعث

در این روز بزرگ انجام چند کار سفارش شده است مانند غسل کردن، روزه گرفتن، صلوات زیاد فرستادن، زیارت حضرت محمّد رسول الله (ص) و حضرت علی امیرالمؤمنین (ع) و.

Image result for dewy flowers

سؤال :

کلینی[1] در الکافی( و همچنین بزرگانی دیگر ) باب مستقلی به این عنوان آورده است : ( ن از زمین ارثنمی برند. )

 و در این مورد از ابی جعفر(ع) روایت کرده است کهگفت:  ن از زمین سهمیه ارث ندارند. (فروعالکافی کلینی7/127)

در اینروایت حضرت فاطمه(س) یا کسی دیگر استثناء نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه،حضرت فاطمه(س) حق ندارد که خواهان ارث از پیامبر(ص) باشد و اگر این باغ، ارثیه وحقّ آنها بوده است، چرا حضرت علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت، آن را مطالبه نکرده وبرای خود پس نگرفتند؟! این نشان می دهد که حقّی برای آنها در موضوع باغ فدک وجودنداشته است و این موضوع یا نشانه ی علاقه ی به دنیا از طرف حضرت فاطمه(س) بوده ،یا ساخته و پرداخته ی ذهن شیعیان است. اگر دنیا طلبی در آن حضرت نبوده، پس اینموضوع ساخته و پرداخته ی ذهن شیعیان است.


پاسخ: 

موضوعی را کهشبهه پراکنان خواسته اند از ارائه ی ناقص این مطالب استفاده کنند آن است که حضرت فاطمهی زهرا(س) از پدر خود، پیامبر بزرگوار اسلام(ص) ارثی نمی برد و آن ارثی که در این سؤالاز آن صحبت شده، زمین فدک است. در ادامه ی مطلب نیز به این موضوع اشاره می کند که حضرتعلی(ع) مستحق تر است به این که مطالبۀ فدک کند و حال آنکه پس از به قدرت رسیدنچنین کاری نکرد!

موضوعیکه در ابتدا به نظر می رسد باید روشن و واضح شود آن است که بدانیم فدک کجا بوده وچگونه به پیامبر(ص) رسیده و آیا ماجرای احقاق حق فدک از سمت بانوی دو عالم را بایداز قاعده ی ارث پی گیری نمود و روی آن بحث کرد یا خارج از این قاعده است؟ به عبارتدیگر باید دید فدک ارثیه حضرت زهرا(س) بوده یا در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) ایشان مالکحقیقی آن بوده اند؟ چرا که بحث در رابطه با مالکیت حقیقی آن خارج از مسئله ارث است.

فدکسرزمینی آباد در سراشیبی خیبر با چشمه ای پرآب و منطقه ای وسیع برای کشاورزی وقلعه ای مهم بود و نخلستانهایش از خیبر بیشتر بود.ساکنان آن عده ای از یهود بودندکه با اهل خیبر در ارتباط بودند و رئیس آنان در روز فتح آنجا مردی به نام " یوشعبن نون " بود. نام این سرزمین هم به اسم " فدکبن هام"  اول کسی که درآنجا ست یافته بود می باشد. این باغ ها در شمال مدینه واقع شده بود و هم اکنوننیز باقی است و به نام الحایط خوانده می شود. پس از فتح خیبر توسط امیرالمؤمنینعلی(ع) در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پیامبر(ص)؛ آن دو بزرگوارانبه دستور خداوند در تاریکی شب و بدون حضور سپاهیان مسلمان به سمت فدک رفته تا آنجارا فتح کنند. 

یهودیان فدک که پیگیر اخبار فتح خیبر بودند و روز قبل خبر فتح آنقلعه ی عظیم را دریافته بودند، از وحشت به قلعه ی درون فدک پناه برده و سراسر شبرا در اضطراب می گذراندند. وقتی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) به دیوارهایقلعه ی فدک رسیدند، امیرالمؤمنین بر کتف پیامبر(ص) قرار گرفت سپس حضرت برخاست و اورا با خود بلند کرد و با معجزه ی الهی، امیرالمؤمنین از دیوار قلعه ی فدک بالارفت؛ آنگاه که بر فراز دیوار قرار گرفت، با صدای بلند رو به اهل قلعه اذان گفت وصدای تکبیر بلند نمود. مردم قلعه ی فدک که گمان می کردند مورد هجوم سپاهیان مسلمانقرار گرفتند، به سوی درب قلعه فرار کردند و آن را باز کرده و از آنجا فرار کردند وپراکنده شدند. امیرالمؤمنین با دیدن این صحنه از دیوار قلعه پایین آمده و بههمراهی پیامبر(ص) که در بیرون قلعه منتظر بود، در مقابل آنان قرار گرفتند و باآنان درگیر شدند و هجده نفر از بزرگان آنان به دست امیرالمؤمنین علی(ع) به قتلرسیدند و در نتیجه بقیه تسلیم شدند. یهودیان فدک از پیامبر(ص) درخواست کردندخودشان را آزاد کند و اموال شخصیشان را به تناسب نصف با پیامبر(ص) مصالحه کنند وسرزمین فدک نیز طبق آیه ی یک الی سه ی سوره ی ، به عنوان ملک شخصی پیامبر(ص)درآمد، زیرا این سرزمین بدون لشکرکشی مسلمانان فتح شده بود. بر این اساس، سرزمینفدک به صورت یکپارچه از آنِ پیامبر(ص) شد که می بایست آن دسته از مردم فدک کهترجیح دادند در آن مکان بمانند، در آنجا کار کنند و درآمد آن را به ازای دریافتاجرت به حضرت تسلیم کنند.

عموممحدثان و مفسران شیعه و گروهی از دانشمندان سنی می نویسند:

پساز فتح فدک وقتی آیه ی 26 سوره ی اسرا مبنی بر اینکه: وَ آتِ ذَالْقربی حَقَّهُ وَالْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیل * حق خویشاوندان و مساکین و در راه ماندگان را بپرداز» توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد، پیامبر(ص) از جبرئیل پرسید منظور چه کسانیهستند و این حق کدام است؟

جبرئیلاز طرف خداوند عرضه داشت: فدک را به فاطمه عطا کن.

آنگاهپیامبر(ص) دختر خود حضرت فاطمه(س) را خواست و فدک را به وی واگذار کرد[2]. ناقلاین مطلب ابوسعید خدری یکی از صحابه بزرگ رسول اکرم(ص) است.

کلیه مفسران شیعه و سنیقبول دارند که این آیه در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر(ص) نازل شده است و دختر آنحضرت بهترین مصداق برای ذَا الْقُرْبی » است. خلاصه ی گفتار آن که آیه در حق حضرتزهرا(س) و فرزندان وی نازل شده و مورد اتفاق مسلمانان است ولی این مطلب که هنگام نزولاین آیه پیامبر(ص) فدک را به دختر گرامی خود بخشید مورد اتفاق تمام دانشمندان شیعهو برخی از دانشمندان سنی است. در نتیجه می توان گفت مسئله فدک و قضاوت در مورد آن ازقواعد و قوانین ارث خارج بوده و این زمین در زمان حیات پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) بخشیدهو هدیه شده و ایشان مالک آن بوده اند. فلذا فدک اصولاً ارث نبوده تا به آن حضرت برسدیا نرسد!!

پس سوالکننده با حقه بازی تمام خواسته فدک را ارثیه معرفی کند و سپس هر طور می خواهد راجعبه آن قضاوت نماید!

اما مطلبمهمی که باید به آن اشاره نمود این است که احادیثی که سؤال کننده از آن استفاده نمودهو خواسته منظور خود را با آن به نتیجه برساند در کتب ذکر شده موجود است لکن سؤال کنندهاحادیث را به طور کامل بیان نکرده تا موضوع به طور کامل روشن گردد. مسئله ی ارثی کهدر این احادیث آمده با توجه به احادیث قبل و بعد آن مربوط به ارث بردن زن از شوهر خوداست، نه دختر از پدر خود! پس از این جهت نیز اشکال مردود است چرا که همه می دانیم حضرتفاطمه(س) دختر پیامبر بزرگوار اسلام(ص) بوده است نه همسر ایشان!

وقتیفدک توسط خلیفه ی اول ابوبکر از حضرت فاطمه ی زهرا(س) که آیه ی تطهیر در موردشاننازل شده بود غصب شد و دلایل و شهادت آن حضرت مبنی بر اینکه آن سرزمین هدیه ی رسولخدا(ص) در زمان حیات خویش به آن حضرت بوده مورد قبول واقع نشد،! آن حضرت موضوع ارثرا مطرح فرمودند تا حتّی المقدور از این طریق بتوانند حقّ خویش را بگیرند که بازهم مخالفین با ساخت احادیث جعلی مبنی بر اینکه ما گروه پیامبران طلا و نقر و زمین و خانه به ارث نمى گذاریم، ما ایمان و حکمت و دانش و حدیث به ارث مى گذاریم وهرچه از ما بماند صدقه است و به بیت المال تعلق دارد؛ از رد کردن حقّ آن حضرت به ایشان خودداری کردند! زیرا بهترآن بود که درآمد زیاد ناشی از کشاورزی و نخلستان واقع در فدک، در دست آنها باشد وطبق گفته ی عمر به ابوبکر بر این معتقد بودند تا زمانی که این ملک در دستانامیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمه ی زهرا(س) باشد و درآمد آن توسّط ایشان بین فقرا ونیازمندان تقسیم شود، قلوب خلق متوجه علی(ع) می شود و خلافت آنها مستقر نمی گردد.اگر هم اشتباه خود را قبول و فدک را رد می کردند و به صاحبش پس می دادند، فردا نیز مجبور می شدند خلافترا ( که حق آنها نبود ) به صاحب اصلیش برمی گرداندند و این موضوع از این جهت نیزموقعیت آنها را به خطر می انداخت.


واما اینکه چرا امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت فدک را پس نگرفت بایدگفت: شخصى از امام کاظم (ع) پرسید: چرا على (ع) فدک را باز پس نگرفت، امام(ع) در جوابفرمودند: ما اولیاى مردم هستیم و حقوق آنان را از ستمگران باز پس میگیریم، ولى براىخودمان باز پس نمیگیریم. 

و شایدسرّ این اقدام حضرت علی و کلام امام کاظم علیهم السلام را در بتواندر یک جمله خلاصه کرد و آن اینکه برگرداندن فدک به عقیده ی برخی، تلاش در جهت رسیدنبه منافع شخصی تلقی می شد و در آن شرایط حساس صلاح نبود که به این مسائل دامن زده شود؛به علاوه دوره ی خلافت ایشان آن قدر کوتاه و همراه با جنگ ها و کارشکنی های گوناگونبود که به ایشان اجازه ی اصلاحات اساسی را در بسیاری موارد نمی داد. همچنین روایاتیکه از سوى امامان معصوم (ع) وارد شده است به نحوی به این مسائل اشاره دارند:

1. وجودشرایط خاص در زمان به خلافت رسیدن مولا امیرالمؤمنین علی(ع)

بهگفته ی علّامه سلطان الواعظین شیرازی، امام علی(ع) در شرایطی حکومت را در دست گرفتکه مردم از ت‌های عثمان ناخرسند بودند، ولی نسبت به ت‌های دو خلیفه پیشین بهویژه ت‌های عمر رضایت داشتند. ت‌ها و سنّت‌ های عمر، در جامعه اسلامی آن زمانریشه دوانده بود. مردم حاضر نمی‌شدند از آن سنت‌ها و ت‌ها دست بردارند. ابن ابیالحدید در این باره می‌نویسد:

در زمانزمامداری امام علی(ع) در کوفه مردم تجمع کردند و از حضرت خواستند فردی را به عنوانامام جماعت نماز تراویح[3] منصوبکند، تا در شب‌های ماه رمضان نمازهای مستحبّی را با او به جماعت برگزار نمایند. حضرتبه آنان گوشزد نمود این کار بدعت و برخلاف سنّت رسول الله(ص) است و پیامبر(ص) به جماعتخواندن نمازهای مستحبّی را منع کرده است. اما آنان بدون توجّه به رهنمود حضرت، یا به عنوان امام جماعت برگزیدند و نماز تراویح را به جماعت برگزار کردند!! 

خبر بهگوش حضرت علی(ع) رسید و برای نهی از منکر، فرزندش امام حسن مجتبی(ع) را فرستاد و باآنان در این باره سخن گفت. آن عده وقتی دیدند حکومت علوی در پی جلوگیری از این کاربرآمده است، فریاد زدند: ای وای، سنت عمر را می‌خواهند نابود کنند.!! با وجودی کهامام علی(ع) مردم را آگاه نمود که در زمان پیامبر (ص) چنین نمازی متداول نبود، و ایننماز در زمان عمر بنا نهاده شد و رسول خدا اجازه نداد نمازهای مستحبی به جماعت خواندهشود، ‌مردم حاضر نشدند از سنّت عمر چشم پوشی نمایند و تابع فرمان امام علی(ع) باشند!بنابراین چگونه حضرت می‌توانست فدک را به فرزندان فاطمه(س) پس بدهد[4]؟

 

2.گذشتزمان این حادثه و عدم ضرورت طرح مجدد آن از سوی حضرت علی(ع)

 ابو بصیر مى‏گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: چراحضرت على (ع) پس از به حکومت رسیدن فدک را پس نگرفت؟ آن حضرت فرمود: چون ظالم و مظلومهر دو مرده بودند و خداوند ظالم را کیفر و مظلوم را پاداش داده بود و على بن ابى طالب(ع) خوش نداشت چیزى را که غاصب آن کیفر و مغصوبه ی آن پاداش دیده، برگرداند[5].

یعنی بهای فدک برای امیرالمؤمنین علی(ع) بی اهمیت و برنگرداندن آن به فرزندان حضرت فاطمه (س) مانند یک پرچم برافراشته برای رسوایی عمل غاصبین آن تا قیامت گردید.

 اصل فدکدر این میان موضوعیت نداشت و غرض چیز دیگری بود و آن احقاق حق علی(ع) یعنی جانشینیالهی پیامبر اکرم(ص) بود که متأسفانه محقق نشد. پس حال که خلافت غصب و اسلام به انحرافکشیده شده و جانشین پیامبر اکرم(ص) بیست و پنج سال خانه نشین گردیده است، دیگر انگیزهای برای برگرداندن فدک باقی نمی ماند و اصلا چه چیز باید برگردانده می شد؟! 

بیست وپنج سال خانه نشینی حضرت علی(ع) یا رنجیده شدن و شهادت پاره ی تن پیامبر اکرم(ص)؟ یاانحراف در دین؟ امیرالمؤمنین علی(ع) چه چیز را باید بر می گرداندند؟ هدف از بازگرداندن فدک، تنها برگرداندن یک سرزمین نبود که حضرت علی(ع) آن را بازستاند، بلکه چیزی بود که بیست و پنج سالِ پیش غصب شد و دیگر قابل بازگرداندن نبود و آن جانشینی و امامتِ بعد از پیامبر اکرم(ص) بود.

آن چیزیکه نباید از دست می رفت، از دست رفت و آن کاری که نباید در اسلام می شد، شد.

هدف غاصبینبه ثمر نشست و زحمات پیامبر اکرم(ص) بی اجرگردید. 

درضمن اگر همان طور که سؤال کننده به این احادیث استدلال می کند که زن از زمین ارث نمیبرد، پس چرا عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه ( دختر عمر) مدعی و خواهان ارث از پیامبر بودهاند و با همین روش، پدران خود ابوبکر و عمر را در خانه ی پیامبر(ص) و در کنارایشان دفن کرده اند؟! اگر بر فرض محال قرار باشد خانه ی پیامبر به همسرانش به ارث برسد،طبق قوانین ارث زن و شوهر، باید سهم الارث عایشه و حفصه از آن خانه به اندازه یک وجبدر یک وجب باشد! چرا که تعداد همسران پیامبر در زمان رحلت ایشان طبق تاریخ، نُه (9) زن بودهکه اگر بخواهند یک هشتم آن خانه را بین نُه نفر تقسیم و به ارث ببرند، می شود یک هفتاد و دوم ، و یقیناً جایی برای به خاکسپاری به اندازه ی طول و عرض قامت یک انسان باقی نمی ماند! 

حال چه پاسخ قانع کنندهای در این باره وجود دارد؟ آیا یگانه دختر پیامبر(ص) از ارث محروم و فقط همسرانشاز ایشان ارث می برند؟! حال آنکه فدک هدیه و بخشش پیامبر(ص) در طول حیات مبارکشانبه حضرت فاطمه ی زهرا(س) بود.

بحثو گفتگو در این موارد و پاسخ به این شبهات بسیار زیاد است، اما به نظر می رسد تاهمین مقدار کافی بوده باشد.



[1] . از محدثان بزرگ شیعه و مؤلف کتاب کافی، از معتبرترین مجموعه‌های روایی شیعهو متوفی سال 329قمری. او در زمان غیبت صغرای امام مهدی(عج) می‌زیست و با برخی از محدثانکه بدون واسطه از امام عسکری(ع) یا امام هادی(ع) حدیث شنیده‌ بودند ملاقات کرده است.

[2] . مجمع البیان، ج3، ص 411؛ شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص268؛ الدر المنثور، ج4،ص 177 کنزالعمّال، باب صله رحم، ج2، ص157 ، فتوح البلدان، ص46؛ معجم البلدان ج4، ص240

[3] . در لغت جمع ترویحه به معنای استراحت دادن و راحت گذاردن است و در اصطلاحنمازهای مستحبی خاصی است که آن را در شبهای ماه رمضان می خوانند و اهل سنّت آن رابه جماعت برپا می‌ کنند. وجه تسمیه این نمازها به تراویح آن بوده که امام جماعت پساز هر دو نماز مستحبی که به صورت دو رکعتی برگزار می‌شده، به مردم فرصت استراحت می‌دادهاست.

[4] . سلطان الواعظین شیرازی، شب‌های پیشاور، ص 710

[5] . بحارالانوار، ج 29، ص 395 ح1

[6] . بحارالانوار، ج 29، ص 395، ح2


حضرت موسی بن جعفر(ع) (۱۲۷ یا ۱۲۸-۱۸۳ق) معروف به امام موسی کاظم(ع) و ملقب به کاظم و باب الحوائج، هفتمین امام شیعیان دوازده امامی است. ایشان در سال ۱۲۸ق، همزمان با انتقال قدرت از امویان به عباسیان متولّد شدند و در سال ۱۴۸ق پس از شهادت پدر بزرگوارشان، امام صادق(ع)، به امامت رسیدند. دوران ۳۵ ساله ی امامت ایشان با خلافت منصور، هادی، مهدی و هارون عباسی همزمان بود. آن حضرت چندین بار از سوی مهدی و هارون عباسی زندانی شد و در سال ۱۸۳ق در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسید. با شهادت او، امامت به فرزندش علی بن موسی(ع) منتقل شد.

دوره امامت امام کاظم(ع) با اوج قدرت خلافت عباسی همزمان بود و ایشان در برابر حکومت وقت، تقیه می‌کرد و شیعیان را نیز به این کار سفارش ‌می‌نمود؛ از این رو موضع‌گیری صریحی از امام هفتم شیعیان در برابر خلفای عباسی و قیام‌های علوی نظیر قیام شهید فخ گزارش نشده است. با وجود این، وی در مناظره و گفتگو با خلفای عباسی و دیگران تلاش می‌کرد از خلافت عباسیان مشروعیت‌زدایی کند.
مناظرات و گفتگوهایی از موسی بن جعفر(ع) با برخی عالمان یهودی و مسیحی در منابع تاریخی و حدیثی نقل شده که در پاسخ به پرسش‌های آنان بوده است.

Image result for موسی بن جعفر

آرامگاه امام کاظم(ع) و آرامگاه نوه‌اش امام جواد(ع) در منطقه کاظمین در شمال بغداد، به حرم کاظمین شهرت دارد و زیارتگاه مسلمانان به‌ویژه شیعیان است.


روز جمعه، روز حضرت صاحب اّمان (عج) و به نام آن جناب است و همان روزی است که در آن ظهور خواهد فرمود انشاالله و بگو در زیارت آن حضرت در این روز:

 سلام بر تو ای حجّت خدا در زمینش

 سلام بر تو ای چشمان خدا در میان مخلوقاتش

 سلام بر تو ای نور خدا که رهجویان به آن نور ره می یابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده می شود

 سلام بر تو ای پاکنهاد و ای هراسان از آشوب دوران

 سلام بر تو ای کشتی نجات

 سلام بر تو ای چشمه ی حیات

 سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاکیزه و پاکت

 سلام بر تو، خدا در تحقق وعده ای که به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرماید

 سلام بر تو ای مولای من؛ من دلبسته ی تو و آگاه به شأن دنیا و آخرت توام و به دوستی تو و خاندانت به سوی خدا تقرّب می جویم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار می کشم

 و از خدا درخواست می کنم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستد 

 و مرا از منتظران و پیروان و یاوران تو در برابر دشمنانت و از شهدای در آستانت در شمار شیفتگانت قرار دهد

 ای سرور من ای صاحب اّمان! درودهای خدا بر تو و بر خاندانت

 امروز، روز جمعه و روز توست. روزی که امید می رود ظهورت و گشایش کار اهل ایمان به دستت در آن روز و کشتن کافران به سلاحت

 و من ای آقای من! در این روز میهمان و پناهنده به توام

 و تو ای مولای من! بزرگواری از فرزندان بزرگوار و از سوی خدا به پذیرایی و پناه دهی مأموری؛ پس مرا پذیرا باش و پناه ده

 درودهای خدا بر تو و بر خاندان پاکیزه ات.

مفاتیح الجنان، تالیف شیخ عباس قمی 
جَمالُ الأُسْبوع بِکَمالِ العَمَلِ الْمَْشروع، تالیف سید علی بن طاووس حلّی 

کتابی که امروز آن را به شما معرفی میکنیم کتابی با عنوان " وهابیت مولود کفر و یهود " است.

وبلاگ اهل البیت (ع)

مشخصات کلی:
 ناشر: انتشارات نازلی - همدان
 نویسنده: سید محمدکاظم سجادی
 تعداد صفحات: 360

 مختصری از متن کتاب:
در این کتاب از چگونگی به وجود آمدن این فرقه ی ظالم و بی دین و گمراه ، یعنی وهابیت گفته میشود. وهابیت از بتن جریانی موسوم به سلفیه زاده شده. این گروه نه تنها با مذاهب چهارگانه ی اهل سنت ، بلکه با مذهب شیعه مخالفن و ادعای بازگشت به اصول اولیه ی اسلام را ادعا دارند!! اینها کماکان به خوارج در زمان امام علی (ع) شبیه و حتی خشنتر و بی ایمانتر و پست تر هستند چرا که از طرفی خود را بسیار خشک مقدس نشان داده و سخت گیر در دستورات شرعی و از طرف دیگر بسیار بوالهوس و عیّاش و خونریز! آنها قسم یاد کرده اند که اسلام را به کلی عوض کرده و هر چیزی که منافعشان را بیشتر کرده و به قدرتمندترشدن و ثروتمندترشدنشان کمک میکند، یکی از اصول دین اسلام به شمار آورده و برای درستی آن مطلب دلیلی بی اساس می آورند و برای آن فتوایی صادر میکنند!! از کسانی که در به قدرت رسیدن این فرقه نقش مهمی داشتند میتوان به افرادی چون بربهاری و ابن تیمیه ملقب به شیخ الاسلام و محمد بن عبدالوهاب ( با همکاری شخصی به نام مستر همفر انگلیسی) اشاره کرد که خود مستر همفر جاسوس انگلیسی در کتاب خود نوشته است که روزی نزاع و اختلاف بین دو مذهب اسلامی شیعه و سنی را در وزارت مستعمرات انگلیس مطرح و قرار شد شکاف بین آنها را دامن بزنم تا در بین مسلمانها اختلاف بندازیم و از طریق خودشان به خودشان ضربه بزنیم. در این بین با شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب که فردی سخت مغرور،متکبر،عصبی مزاج و بدبین بود، همچنین خیلی آزاد و بی قید فکر میکرد آشنا شدم. این جاسوس انگلیسی چنین ادامه میدهد که من گمشده ی خود را در این فرد مغرور یافتم.  که در نهایت با کمک بن سعود ( از اجداد همین آل سعود در عربستان) هدف شومشان را پیش بردند

( وبلاگ اهل البیت: وجود اختلاف در مسائل اعتقادی در بین مسلمانان شیعه و سنی به خود آنها مربوط است و این موضوع نباید باعث فتنه انگیزی و ایجاد دشمنی از طریق کسانی شود که با وجود مبارک رسول الله(ص) و دین آسمانی آن حضرت یعنی اسلام، مخالف و دشمن هستند. ما مسلمانها اختلاف خود را میان خود حل خواهیم کرد و به بیگانگان و دشمنان دین اسلام اجازه نخواهیم داد از این موضوع سوءاستفاده کرده و دشمنی در میان برادران ایجاد کنند و این موضوع هیچ ارتباطی با آنها ندارد. ما همچنان با ایجاد محافل مباحثه و مناظره و بحث منطقی با یکدیگر، اتحاد خود را نیز حفظ خواهیم کرد و به بیگانگان و آنان که تفرقه می اندازند تا حکومت کنند، اجازه ی دخالت و تفرقه اندازی نخواهیم داد انشاالله. ) 

 خلاصه ای از فهرست کتاب:
وهابیت از دیدگاه مراجع
انتقاد بزرگان اهل سنّت از ابن تیمیه ( از نیای وهابیون)
نقش استعمار در گسترش وهابیت
دیدگاه های وهابیان
گوشه ای از جنایات این فرقه ی ضاله
و.
 نمونه هایی از فتواهای وهابیون: 
حلال بودن خون شیعه!
مرد بزرگسال با خوردن شیر زن نامحرم ، به او و خانواده اش محرم میشود!
هنگام قطع برق روزه نگیرید!
امام حسین (ع) محکوم و یزید مبرای از هرگونه خلاف شرعی است!
حرام بودن چیزهایی مانند کفش پاشنه بلند،خرید و فروش گل،بستنی،یخ.!
هرگونه تظاهرات بر ضد اسرائیل گناه و حرام است!
بستن کمربند ایمنی در ماشین حرام است چون مانع قضا و قدر می شود!

گوشه ای از جنایات وهابیون در جهت از بین بردن دین اسلام:
تخریب قبّه ی  زادگاه پیامبر گرامی اسلام(ص) و امام علی (ع) و حضرت خدیجه (س)
به آتش کشیدن قبر آمنه بنت وهب (س) مادر گرامی رسول اسلام(ص)
وضع بسیار اسفناک ن در زمان حیات طالبان ( که از وهابیون بودند) در افغانستان
به آتش کشیدن کتابخانه المکتبة العربیه که در آن بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر و بی نظیر مانند آثار خطی امام علی (ع) وجود داشت.
روا ندانستن زیارت قبر پیامبر(ص) و اولیاء خدا و توهین به ایشان
رها کردن چندین قلاده میمون در غار حرا
و.
* خواندن این کتاب را به شما توصیه میکنیم *


کتابی که امروز آن را به شما معرفی می کنیم، کتابی با عنوان " همه ی نوکرها "  است. در این کتاب، نویسنده حرکت امام حسین(ع) از مکه تا کربلا را از قول شخصی به نام ضحّاک بن عبدالله مشرقی که در طول این مسیر همراه کاروان امام حسین(ع) بوده؛ با سبکی نو، و از دیدگاه عملیاتهای امنیتی امروزی، به نگارش درآورده که در نوع خود بسیار جذّاب است. 

خرید اینترنتی همه نوکرها - فروشگاه اسوه

مشخصّات کلّی:
ناشر: نشر معارف
نویسنده: محمّدرضا حدادپور جهرمی
تعداد صفحات: 164

مختصری از برخی صفحات و متن کتاب:
اصلا قرارمان عملیات در خاک عربستان نبود. حتی آرایش جنگی یا عملیاتی هم نداشتیم که کسی بخواهد فکر کند قصد عملیات یا جنگ داریم. اما در کمتر از هفت روز پس از ورود کاروان ما به مکه و استقرار در آنجا، بچه های اطلاعات، از طریق مسئولان حکومتی آنجا، اخباری مبنی بر زیر نظر داشتن ما به صورت غیر طبیعی دریافت کردند.
سریع خودم را جمع و جور کردم. کمربندم را بستم و به طرف خروجی دِه راه افتادم. وقتی به خروجی ده رسیدم، یک دردسر دیگر داشتم. البته نه مثل قبلی از جنس خشونت، بلکه بسیار استرس زا و وحشت آورتر! تیمی که برای نگهبانی از خروجی ده ایستاده بودند، جلویم را گرفتند! گفتند: دستور رسیده فعلا کسی خارج نشه. باید برگردی و وقتی دستور لغو شد میتونی خارج شی!.
روز هشتم محرّم شد.


 به نام خداوند بخشنده و مهربان

 سپس تمامی علم اسماء ( علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات ) را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید ( و از آدم شایسته تر هستید ) اسامی اینها را به من خبر دهید! 

 گفتند: منزّهی تو! ما جز آنچه به ما تعلیم داده ای نمیدانیم. زیرا تویی که دانا و حکیمی.

 فرمود: ای آدم! آنان را از اسامی ( و اسرار ) این موجودات آگاه کن. هنگامی که آدم آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را می دانم و می دانم آنچه را شما آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید؟

 و ( یاد کن ) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده ( و خضوع ) کنید! همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید و ( بخاطر نافرمانی و تکبّرش ) از کافران گردید.

 و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت ست کن و از ( نعمتهای ) آن از هر جا می خواهید در کمال فراوانی بخورید. ( ولی ) نزدیک این درخت نشوید که از ستمکاران خواهید شد.

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ 

 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 او پروردگار دو مشرق و دو مغرب است.

 پس کدامین نعمتهای پروردگاراتان را انکار می کنید؟

 دو دریای مختلف را در کنار هم قرار داد درحالیکه با هم تماس دارند.

 در میان آن دو مانعی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند.( و با هم مخلوط نمی شوند.) 
[ سوره الرحمن. آیات 17 الی 20]


یکی از نشانه های قدرت خداوند دو دریای شور و شیرین است که با هم برخورد می کنند ولی در هم تداخل نمی کنند و آب آنها با هم مخلوط نمی شود. گویی که دیوار نامرئی و نازکی بین آن دو برپا شده است!
این پدیده در شهر توریستی اسکاگن در شمال کشور دانمارک در دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس و در تنگه ی جبل الطّارق واقع شده است.

What is the Gulf Stream? - Quora

در اقیانوس اطلس جریان آب شیرینی وجود دارد که آن را گلف استریم می نامند. این جریان عظیم از سواحل آمریکای مرکزی حرکت می کند و سراسر اروپا را طی می کند و به سواحل اروپای شمالی می رسد.
مسأله ای که بیش از چهارده قرن پیش در کلام وحی مطرح شده و به عنوان اعجاز قرآن کریم مطرح می شود.

How is Gulf Stream in the Atlantic Ocean formed? - Quora

بخشی از مصاحبه ی پایگاه صهیون پژوهی خیبر با حجت الاسلام محمدرضا حدادپور جهرمی:

یار مهربان ابن‌زیاد فرماندار اونها امام كوفه سركوب وحشت‌زده .

 باتوجه به این‌که موضوع مدنظر پایگاه صهیون‌پژوهی خیبر طی روزهای اخیر، جریان‌شناسی بهائیت و صهیونیسم است، در این رابطه توضیحاتی را جهت آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان ارائه بفرمائید.

بزرگ‌ترین خائن ‌بالفطره در دنیا و آخرت کشور انگلستان است. انگلیس بسیار آرام، بی سر و صدا و در عین حال در مدت‌زمان طولانی به صورت فرهنگی کار می‌کند. هرجا بحث فرقه، دین و مذهب باشد پای انگلیس درمیان است. این‌ها بعد از بررسی‌های بسیار به این نتیجه رسیدند که بایستی مسلمانان را از درون خُرد کنند. لذا وهابیت را برای اهل سنت و بهائیت را برای شیعه تجویز کردند.
در بحث بهائیت و شناخت آن، دو راه در مقابل ما وجود دارد: یک؛ بیاییم علمی، ی و منطقه‌ای صحبت کنیم. دو؛ بحث علمی را رها کرده و باتوجه به گرفتارشدن اطرافیان و افراد جامعه‌مان در دام بهائیت به شکل میدانی بحث کنیم. من مایلم با شما به صورت میدانی گفت‌وگو کنم. معمولاً کارشناس‌ها در این موضوع به‌صورت علمی بحث می‌کنند؛ اما من قصد دارم میدانی صحبت کنم.
بحث بهائیت در عرصه میدانی، اگرچه منحصر به این چهار مورد که خواهم گفت، نیست؛ اما ریشه و چارچوب این معضل (بهائیت) به چهار مسئله‌ای که خواهم گفت باز می‌گردد. در حقیقت بهائیان به واسطه این چهار مسئله در حال سفت‌کردن جا پایشان هستند. و بایستی با این چهار مورد برخورد کنیم و آن‌ها را شکست دهیم. این مسائل عبارتند از:

یک: بهائیان در مسائل مربوط به اطلاعات و امنیت وارد شده‌اند. من اجازه می‌خواهم که بیش از این در این رابطه صحبت نکنم. اگر اشتباه نکنم، بهائیت تنها فرقه‌ای است که رهبر انقلاب اسلامی علیه‌شان فتوا دارند.[1]
ایشان حتی خرید و فروش با بهائیان را اشتباه می‌دانند. اما می‌بینیم که این فرقه به راحتی جمع و برچیده نمی‌شوند. به عبارت دیگر، برخوردی که بایستی با آن‌ها صورت گیرد، انجام نمی‌شود. عدم برخورد با آن‌ها به مسائل حقوق بشری مربوط نیست. تا وقتی آن‌ها نفوذ نکرده باشند، نمی‌توانند بدون حاشیه یا کم حاشیه کار کنند.

دو: مسئله بعدی مربوط به بحث اقتصادی است. هیچ بهائی که مشکل مالی داشته باشد و به عبارتی فقیر باشد، وجود ندارد. شخص بهائی حتی اجازه نمی‌دهد همسایه‌هایش نیازمند شوند. من در یکی از خوابگاه‌های دانشجویی کار تبلیغی می‌کردم. یکی از دانشجویان از من پرسید: چرا شما نسبت به بهائی‌ها نطر منفی دارید؟» پرسیدم: چطور؟ گفت: کاپشنی که من پوشیده‌ام را یکی از همسایه‌های بهائی به من داده است. همین همسایه ما گفته که تا پنجاه همسایه من از اطراف نباید فقیر باشند.» ظاهراً این شخص در سوپر مارکت مشغول به کار بوده است. همین دانشجو می‌گفت همسایه بهائی‌شان تاحالا یک بار به مشتری‌های خود نگفته که حساب دفتری و بدهی‌شان را پرداخت کنند.
شاید نتوانیم ردپای پاساژسازی و معاملات اقتصاید کلان را به صورت ملموس، مشهود و متقن استخراج کنیم، اما می‌توان در جوامع افرادی را پیدا کرد که دست به خیر هستند؛ این افراد تأمین می‌شوند و به اطرافیان هم کمک می‌کنند. اما وقتی آن‌ها زیرنظر می‌گیریم، می‌بینیم که شخص مدنظر بهائی است. پس از یکی مهم‌ترین مسائلی که بهائیان در آن ورود پیدا کرده‌اند، بحث اقتصاد و معیشت مردم است.

سه: بزرگ‌ترین حربه بهائیان، حربه‌ی صدق و انکار» است. هیچ بهائی نیست که واقعاً بهائی باشد اما بهائی بودنش را انکار کند. مثلاً یک فرد بهائی برای ثبت‌نام وارد دانشگاه می‌شود و ضمن اطلاع از مصاحبه و مراحل ثبت‌نام و شرط مسلمان (شیعه یا سنی) بودن، بهائی‌بودن خود را مخفی نمی‌کند. این بُعد صدق آن‌هاست.
بُعد انکارشان نیز این است که: همه افراد و مسئولان دوره پهلوی که مشخص و اعلام شده بهائی بوده‌اند – مانند اسدالله علم – را بهائیان تکذیب می‌کنند و حتی آن‌ها را لعن هم می‌کنند. بهائیان شدیداً روی بحث صدق و انکار، کار می‌کنند و برایشان اهمیت دارد.

چهار: بهائیان همچنین به شدت مطیع آموزه‌های آنلاین و شبانه‌روی بیت‌العدل هستند. آن دسته که با اشخاصی که حضوراً و از نزدیک از مطالب بیت‌العدل استفاده می‌کنند، در ارتباط هستند این‌گونه از آموزه‌های بیت‌العدل بهره می‌گیرند. آن دسته که این امکان را ندارند، از طریق فضای مجازی (فیسبوک و تلگرام و.) با سرشاخه‌هایشان در این مسائل مرتبط هستند.
یکی از بهائیان (به نام عماد) که در جریان یک سفر هوایی با همدیگر بحث می‌کردیم، تعداد زیادی از فایل‌های پی‌دی‌اِف بیت‌العدل را در اخیتار داشت و در حین بحث به من نشان می‌داد.

در خصوص پراکندگی جمعیت و پراکندگی تبلیغی بهائیان در ایران و منطقه اگر نکته‌ای مدنظر دارید، بفرمائید.

بهائی‌ها یک‌سری جشن‌ها دارند که به صورت متمرکز برپا می‌شوند و بهائیان این جشن‌ها را هر سال در یک کشور برگزار می‌کنند. جالب است که قراربود جشن سال 1398 در اسرائیل برگزار شود؛ اما رژیم صهیونیستی نپذیرفته است و مدعی شده که بهائیان بایستی در این مسئله نیز به خودکفایی برسند. وقتی مادر اصلی یک جریان از آن جدا می‌شود، یعنی این جریان درحال تبدیل‌شدن به یک قدرت است. به عبارت دیگر مادر این جریان می‌خواهد فرزندش را قوی‌تر کند. این مسئله بسیار مهم است.
نکته دیگر این است که قدرت جریان بهائیت در ایران، به مراتب بیشتر از منطقه است. از زمانی که پای سازمان‌های اطلاعاتی موساد» و سیا» و اِم آی سیکس» به عراق و افغانستان باز شد، جریان‌های دیگری در حال شکل‌گیری در کشورهای منطقه هستند. اما بهائیت، خانه اول و آخر خودش را ایران می‌داند. لذا ما با یک دشمن آرام، پیچیده و نسبتاً قدرتمند مواجه هستیم.
حتی تا سال 1390 و 1391، وقتی می‌خواستند جلسات اشباح و جشن سایه‌ها را در ایران برگزار کنند، به نام ماسون‌ها برپا می‌کردند. از زمانی که عزم مقابله و نابودی ماسون‌ها و بهائیان جدی شد، همین جشن‌ها نیز تعطیل شدند.
ما با یک دشمنی مواجه هستیم که علی‌الظاهر در لاک دفاعی است؛ و وقتی یک فرقه‌ای در لاک دفاعی فرو می‌رود معمولاً قوی‌تر باز می‌گردد. لذا پیش‌بینی من این است که ظرف مدت یک یا دوسال آینده، احتمالاً شاهد پدیده‌ی نئو بهائیت» خواهیم بود که در واقع با راهکارهای عمیق تر و جدید ظهور خواهد کرد.

باتوجه به این که فرمودید بهائیت فرزند اسرائیل و صهیونیسم محسوب می‌شود، نمی‌توانیم رابطه این دو را تاکتیکی و راهبردی بدانیم. در این مورد اگر ممکن است توضیح بیشتری ارائه بفرمائید.

بله. جالب این که هیچ‌کدام از یاران عوام بهائیت از این مسئله مطلع نیستند؛ آن‌هایی که اطلاع دارند هم کاملاً تکذیب می‌کنند. به دلیل این‌که این‌ها در زمینه‌های مخلتلف در حال رسیدن به خودکفایی هستند. در حدی که اگر صاحب شهرکی در ایران می‌شدند و نمی‌توانستند به بیت‌العدل بروند، شاید حتی ارتباطشان با این مرکز را هم قطع می‌کردند، و البته این‌گونه اسرائیل دوم شکل می‌گرفت.
مناطقی نظیر ویلاشهر و شاهین‌شهر قرار بود اساساً برای ورود و ایجاد سایه‌ی امن بهائیت تأسیس شود. یعنی قرار بوده صورت‌های دیگر اسرائیل در این شهرها تکثیر شود. لذا بهائیت را نوصهیونیست‌هایی می‌بینیم که در لباس شیعه در حال ظهور هستند. الان بیشترین مراودات آن‌ها اطلاعاتی، اخباری و امنیتی است؛ این نکته را با اطلاع عرض می‌کنم.
از آنجایی که بحث نو بهائیت» مهم است، بنده قول می‌دهم در گفت‌وگوی دیگری پیرامون این پدیده صحبت کنم. این مسئله جای بحث بسیاری دارد.


 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و ( در این هنگام به آنها ) گفتیم: ( همگی از مقام خویش ) فرود آیید در حالیکه دشمن یکدیگر خواهید بود! و برای شما در زمین، تا مدت معینی محل اقامت و وسیله ی بهره برداری خواهد بود.

 سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت.( و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه ی او را پذیرفت زیرا او توبه پذیر و مهربان است.

 گفتیم: همگی از آن فرود آیید! ولی هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند.

 و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود.

 ای بنی اسرائیل! نعمتم را که به شما ارزانی داشتم به یاد آورید! و به پیمان من وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم و ( در این راه ) تنها از من بترسید!

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ 

در این پست به معرفی کتاب " تاریخ و سیره ی حضرت خدیجه (س) " می پردازیم.

این کتاب به اختصار به سیره و جهاد امّ المؤمنین حضرت خدیجه ی کبری (س) در طول زندگی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) می پردازد. مزار این بانوی بزرگوار در قبرستان ابوطالب که یکی از زیارتگاه های مسلمانان در مکه به شمار می‏ آید قرار دارد. این مکان را به نام مقبره معلی (یا معلاة) و مقبره بنی هاشم نیز می‏شناسند.
قبرستان ابوطالب محل دفن بسیاری از افراد خاندان بنی هاشم و برخی از نزدیکترین یاران رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله و سلم است.
حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب علیهما السلام در این مقبره دفن هستند، همچنین حضرت خدیجه سلام الله علیها و به گفته برخی فرزند پیامبر اسلام حضرت قاسم علیه السلام که در کودکی از دنیا رفت نیز در کنار هم دفن می باشند که پیش از این بارگاه حضرت خدیجه و قاسم علیهما السلام دارای گنبد و بارو بود اما پس از استقرار وهابیان در حجاز از سوی ایشان تخریب شد. در تصویر پایین مزار حضرت خدیجه (س) قبل از تخریب وهّابیون مشاهده می شود:


ایشان اولین کسی بودند که به اسلام گرویدند که در ماه مبارك رمضان سال دهم بعثت، این بانوى فداكار و همسر بى نهایت مهربان حضرت رسول(ص) در روز دهم به سن شصت و پنج سالگى سه روز پس از وفات جناب ابوطالب(ع) عموی بزرگوار پیامبر اسلام(ص) از دنیا رفتند و پیامبر(ص) او را با دست مبارك خویش در حجون مكه (قبرستان ابوطالب) به خاك سپرد و به قدری این مصائب بر پیامبر(ص) سخت و سنگین آمد که حضرت آن سال را عام الحُزن نامیدند. در تصاویر پایین نیز مزار این بانوی بزرگوار را پس از تخریب وهابیون مشاهده می کنید:



مشخصات کتاب:
تألیف: باقر شریف القرشی
تحقیق: مهدی باقر القرشی
ترجمه: ابوالفضل هادی منش
ناشر: انتشارات سُرور
تعداد صفحات: 157

بخشی از برخی صفحات و متن کتاب:
بی تردید باید گفت که هرگاه سخن از بعثت پیامبر(ص) و ظهور اسلام و روزهای سخت آغاز دعوت به میان آید، اولین تصویری که در ذهن نقش می بندد، حمایتهای بی دریغ بانویی بزرگوار می باشد که همه ی هستی و دارایی خود را تقدیم رسول خدا(ص) و اسلام نمود. آن بانو کسی نبود جز امّ المؤمنین حضرت خدیجه(س) که بنا بر اقرار همگان، بانویی پاک و پاکیزه و با ایمان و با تقوا بود.
عایشه روایت کرده است: هرگاه رسول خدا(ص) خدیجه را یاد می کرد از مدح او و استغفار برای وی خسته نمی شد. روزی او را یاد کرد؛ پس حسادت وجودم را فرا گرفت و عرض کردم: خدا به جای آن پیرزن، به تو عوض داده است. دیدم آن حضرت بسیار خشمگین شد، پس با خود عهد کردم و گفتم: خداوندا! اگر خشم رسولت را از من برطرف ساختی، هیچگاه او ( خدیجه ) را به بدی یاد نخواهم کرد.
هنگامی که پیامبر(ص) حال مرا دید فرمود: چگونه این سخن را گفتی؟! به خدا سوگند او زمانی به من ایمان آورد که همه ی مردم به من کفر ورزیدند و وقتی به من پناه داد که همه ی مردم مرا طرد کردند و از او فرزندی روزی ام شد در حالیکه تو از داشتن فرزند از من محروم شدی.


 چیزی را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد. [1]

 هرکه خوش دارد مرگش به تاخیر افتد و روزی اش افزون شود، با خویشانش پیوند برقرار کند. [2]

 وقتی که برادر دینی ات از تو جدا شد، سخنی پشت سر او نگو، مگر اینکه دوست داری او در پشت سر تو آن را بگوید. [3]


[1]. جلاء العیون ج 2، ص205
[2]. بحارالانوار ج 74، ص91
[3]. بحارالانوار ج 78، ص127

احتجاجامیرالمؤمنین علی(ع) در برابر اظهار انبساط ابوبکر از بیعت مردم

این متن بخشی ازاحتجاج و مناظره ی امیرالمؤمنین علی(ع) با ابوبکر است که به طور خلاصه از کتاب شریف علامه ی بزرگوار طبرسی برای شما نقل شده است. علاقه مندان برای خواندن متن کامل این احتجاج، بهکتاب شریف مراجعه فرمایند.


امامجعفر صادق(ع) به واسطه ی پدران گرامش گوید: وقتی مردم با ابوبکر بیعت کرده و باامام علی(ع) آن رفتار نمودند، پیوسته ابوبکر نسبت به حضرت امیر(ع) اظهار انبساط وخوشرویی می نمود و از انقباض و گرفتگی علیّ بن ابیطالب حیران و دل نگران بود، بههمین خاطر بسیار مایل بود با او خلوتی داشته و عقده ی دل او را گشوده و رضایت خاطرآن حضرت را به هر ترتیب فراهم نماید. بنابراین از آن حضرت درخواست نمود که ساعتیرا برای مذاکره ی خصوصی انتخاب نماید. پس مجلس برپا شد و ابوبکر اینگونه سخن آغازنمود:

ایابوالحسن! به خدا سوگند که این جریان روی تبانی و اقدام و رغبت و حرص من صورتنگرفت پس برای چه از من دلتنگ و ملول بوده. و با نظر بغض و عداوت به من مینگری؟!

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: اگر به این امر میل و رغبتی نداشتی، برای چه خود را به آن حاضر نموده و دراین عمل پیش قدم شدی؟!

ابوبکرگفت: بخاطر حدیثی بود که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرموده: به راستی که خداوندامّت مرا بر گمراهی و خطا جمع نمی کند.» و چون جمع ایشان را دیدم از همان فرمایشپیروی کرده و هرگز گمان نبردم که اجماع امّت خلاف هدایت و از گمراهی باشد و بههمین خاطر تن به تکلیف سپردم و اگر می دانستم حتّی یک نفر هم از این امر امتناعخواهد ورزید، بطور مسلّم از پذیرش آن خودداری می کردم.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: در خصوص حدیث مذکور در مورد اجماع امّت از تو می پرسم که آیا من از افراداین امّتم یا نه؟!  گفت: آری!  فرمود: آن گروهی که از بیعت تو سر باز زدند چونسلمان و ابوذر و عمّار و مقداد و سعد بن عباده و دیگران؛ از امّت بودند یانه؟!  ابوبکر گفت: آری! همه از امّت بودند.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: بنابراین چگونه با مخالفت این افراد به حدیث اجماع احتجاج می کنی؟!.

ابوبکرگفت: . ترسیدم اگر از پذیرش آن امتناع ورزیده و خود را کنار بکشم، اوضاع اجتماعیمسلمین بهم خورده و شاید غالب مردم مُرتَد شده و از دین خارج شوند و پذیرش من براین امر بهتر از آن بود که امّت مسلمان به هرج و مرج گراییده و به حالت کفر سابقخودشان عود نمایند و فکر می کردم شما نیز در این باره با من موافق باشید.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: بسیار خوب! ولی پرسش من این است که شما در بار نخست روی چه اساسی و برای چهبه این امر روی آوردید و اینکه یک فرد روی چه شرایط و علل و جهاتی شایسته ی امرخلافت می شود؟

ابوبکرگفت: البته روی صفات خیرخواهی، وفای به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت وعدالت و علم و آگاهی از کتاب و سنّت و حکمت و معرفت و زهد در دنیا و.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: ای ابوبکر! تو را به خدا سوگند می دهم آیا در وجود خود این خصوصیات را میبینی یا در من؟!  ابوبکر گفت: البته در شمامی بینم ای ابوالحسن.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا این من بودم که پیش از تمام امّت به رسول اکرم(ص)جواب مثبت داد یا تو؟!

گفت:بلکه شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من از طرف رسول خدا(ص) مأمور به ابلاغ و خواندنسوره ی برائت برای کفّار شدم یا تو؟!

ابوبکرگفت: شما مامور این کار شدید.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا هنگام خروج پیامبر(ص) از مکه به مدینه ( روز غار )، من جان فدای او شدم یا تو؟!

ابوبکرگفت: البته شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند بنا به حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو وتمام مسلمین هستم یا تو؟!

ابوبکرگفت: البته شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا ولایت من قرین ولایت پروردگار متعال و پیغمبرخدا(ص) واقع شده به دلیل انفاق انگشتر در آیه ی شریفه ی انّما ولیّکم الله ورسوله والّذین آمنو الخ » یا تو؟!

ابوبکرگفت: البته برای شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا مقام وزارت رسول خدا(ص) همچنانکه برای هارون بودنسبت به حضرت موسی، برای تو بود یا برای من؟!

ابوبکرگفت: برای شما بود.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(ص) توسط تو و اولاد و خانواده ات دربرابر نصارا مباهله نمود یا با من و فرزندان و خانواده ی من؟!

ابوبکرگفت: البته توسط شما و خانواده اتان.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا آیه ی تطهیر از رجس ( معصیت،کفر،پلیدی،نجاست،گناه) در باره ی من و خانواده و فرزندان من نازل شد یا برای تو و خانواده ات؟!

ابوبکرگفت: برای شما و خانواده اتان.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا آفتاب برای نماز تو به دعای پیامبر(ص) رجوع کرد یابرای من؟!

ابوبکرگفت: برای شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو آن جوانمردی که این ندا از آسمان برایش خواندهشده که لا سیف الّا ذوالفقار و لا فتی الّا علی» یا من؟!

ابوبکرگفت: البته شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر(ص) مرا به قتل ناکثین[1] وقاسطین[2] ومارقین[3] برتاویل قرآن مژده و خبر داد یا تو را؟!

ابوبکرگفت: البته شما را.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من در آخرین کلام رسول خدا(ص) حاضر شده و متولّیغسل و دفن او شدم یا تو؟!

ابوبکرگفت: البته شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا تو را به دوش خود بلند کرده و اصنام وبتهای کعبه را شکست یا مرا؟!

ابوبکرگفت: البته شما را.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر(ص) وقتی فرمان داد که تمام دربهایی که بهمسجد باز میشد بسته شود مگر یک درب؛ آن درب از خانه ی من بود یا درب خانه ی تو؟!

ابوبکرگفت: البته شما.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(ص) در زمان حیات خود به اصحاب و یارانشفرمود که مرا به عنوان امیرالمؤمنین سلام گفته و ندا کنند یا تو را؟!

ابوبکرگفت: البته شما را.

.

امامجعفر صادق(ع) فرمود: به همین ترتیب حضرت امیر(ع) پیوسته مناقب منقول خود را که ازجانب خدا و پیامبر(ص) بود ایراد می کرد و ابوبکر یکایک آنان را تصدیق می نمود تاجایی رسید که ابوبکر به گریه افتاده و حالش منقلب شد. ابوبکر در حالی که میگریست گفت: راست گفتی ای ابوالحسن! به من مهلت بده تا امشب در کار خود و اینحرفهایت خوب فکر و تامل کنم.

امیرالمؤمنین(ع)فرمود: هر چه میخواهی فکر کن ای ابوبکر.

ابوبکردر نهایت تأثر و حزن به خانه رفت و تا شب خود را ممنوع الملاقات نمود. آن شبابوبکر در خواب به خدمت پیامبر(ص) مشرف شده و عرض سلام نمود؛ ولی رسول خدا(ص) رویمبارک خود را به جانب دیگر نمود. آن حضرت فرمودند: حق را به صاحب آن بازگردان.

چون صبحشد، ابوبکر نزد حضرت علی(ع) آمده و جریان خواب دیشب خود را برای امام(ع) شرح دادهگفت: دست خود را بده تا با تو بیعت کنم ای ابوالحسن. پس از بیعت از آن حضرت خواستکه در وقت معین در مسجد حاضر شده تا جریان مذاکره و خواب دیشب خود را به مردم نقلنموده و در میان جمع، خلافت را تسلیم امیرالمؤمنین نماید.

ابوبکربا رنگی پریده و در حالیکه خود را سرزنش میکرد از نزد آن حضرت خارج شد و در میانراه به عُمَر برخورد. عمر گفت: تو را چه شده ای خلیفه ی مسلمین؟! ابوبکر نیز همهچیز را برای او نقل نمود.

عمرگفت: تو را به خدا سوگند ای خلیفه ی رسول خدا که از سحر و جادوی بنی هاشم برحذرباشی و مبادا به آنان اعتماد نمایی که این اولین سحر و جادوی ایشان نیست. و گفتو گفت و گفت تا ابوبکر را از رأی و تصمیم خود بازگردانده و او را تشویق به ادامه یراه خلافت نمود.

حضرتصادق(ع) می فرمایند: امیرالمؤمنین بنا بر وعده ای که گذاشته بودند به مسجد آمد ولیهیچکس از ایشان را در آنجا ندید و دریافت که چه شده، پس بر سر قبر رسول خدا(ص)نشست.

در اینمیان عمر از کنار آن حضرت عبور کرده و گفت: ای علی! چیزی که میخواستی نشد!!

پس آنحضرت نیز بر همه چیز واقف شد و به منزل خود بازگشت.

 

 

کتابشریف احتجاج. تالیف مرحوم علامه طبرسی.

 ناشر: دارالکتب الاسلامیة. جلد اول ص 261 الی274



[1].ناکِثین به‌معنای پیمان‌شکنان، لقبی است برای گروهی که به سردمداری طلحه و زبیر و بامحوریت عایشه، علی‌رغم بیعت با امام علی(ع)، علیه او شوریدند و با سپاه بزرگی کوفهو بصره را تصرف کردند و سرانجام در جنگ جَمَل شکست خوردند. در این جنگ، طلحه و زبیرکشته شدند و سپاه پراکنده شد و گروهی نیز اسیر شدند که امام علی(ع) آنها را عفو کرد.به این گروه چون باعث جنگ جمل شدند اصحاب جمل نیز می‌گویند.

[2].قاسِطین به‌معنای گروه ستمگر، عنوانی است برای معاویه و پیروانش در جنگ با امام علی(ع). پس از بیعت مسلمانان با امام علی (ع)، چون آن حضرت، معاویه را از حکومت شام خلعکرد، او علیه خلافت امام علی (ع) تمرّد کرد و باعث برپا شدن جنگ صفین شد. در این جنگحدود هفتاد هزار مسلمان کشته شدند.

[3].مارِقین به‌معنای گروه بیرون‌رفته و خروج‌ یافته، عنوانی است برای خوارجی که در جنگنهروان علیه امام علی(ع) جنگیدند. مارقین در ابتدای جنگ صفین از سپاهیان امام علی(ع)بودند، اما ماجرای حکمیت سبب شد بر امام علی(ع) بشورند و گروه سومی تشکیل دهند که باهیچیک از طرفین همراه نبود. امام علی(ع) در منطقه‌ای به نام نهروان ناچار به جنگ بااین گروه شد و آنان را شکست داد.


 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 و به آنچه نازل کرده ام ایمان بیاورید که نشانه های آن با آنچه در کتاب شماست مطابقت دارد و نخستین کافر به آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید و تنها از ( مخالفتِ ) من بپرهیزید.

 و حق را با باطل نیامیزید و حقیقت را با اینکه ( از آن ) آگاهید، کتمان نکنید.

 و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید.

 آیا مردم را به نیکی ( و ایمان به پیامبری که صفات او در تورات آمده ) دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می کنید با اینکه شما کتاب آسمانی ( تورات ) را می خوانید؟! آیا نمی اندیشید؟

 از صبر و نماز یاری جویید. و این کار جز برای خاشعان دشوار و سنگین است.

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ 

ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السّلام


مهمان من! حال خوشی امشب نداری
بابای زینب! از چه دائم اشکباری
   


عمری کنار سفره ات آرام بودم
حالا کنار سفرۀ من بیقراری؟
    

بابا بجان مادرم آرامتر باش
هِی لقمه بر میداری و هِی میگذاری
   

پیش منی، اما حواست جای دیگر
انگار چشم از چشم زهرا بر نداری
    

بر آسمان، خیره شوی با چشم گریان
گویا که هردم مرگ را در انتظاری
  

کاش این نمازِ صبح را با هم بخوانیم
مسجد مرو با این هوای اضطراری
   

عمّامه را محکم اگر بر سر نَبندی
بر معجرم دیگر نمانَد اعتباری
   

امشب سرت یک ضربه خواهد خورد، اما 
هجده سرِ بر نیزه در راه است، آری
    

محراب اگر در خون شود امشب شناور
گودال را دریای خون سازند، جاری
   

زخمت هزار و نهصد و پنجاه، زخم است
آیا پس از تو با حسینَت، نیست کاری؟
   

کوفه ز یک تیغَش هزاران نیزه بارد 
تا نیزه بارانش نمانده، روزگاری
  

ما بار میبندیم از این شهر، اما
بر ناقۀ عریان رسد روزِ سواری
   

ما را چهل منزل اسیری می کشانند
بی آنکه بگذارند جای سوگواری.
      
محمود ژولیده

 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 (همان) کسانی که میدانند پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و به سوی او باز می گردند.

 ای بنی اسرائیل! نعمتم را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید و ( نیز به یاد آورید که )  من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم.

 و از روزی بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد و شفاعتی از کسی پذیرفته نمی شود و غرامتی از او قبول نخواهد شد و یاری نخواهند شد.

 و ( نیز به یاد آورید ) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم که همواره شما را به بدترین صورت آزار می دادند. پسران شما را سر می بریدند و ن شما را ( برای کنیزی ) زنده نگه می داشتند. و در اینها آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان بود.

 و ( یاد کنید ) هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق ساختیم در حالیکه شما تماشا می کردید.

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگوار 

عصر امام جعفر صادق (ع) بود. ابوحنیفه در مسجد کوفه برای شاگردانش تدریس می کرد. یکی از شاگردان امام جعفر صادق(ع) به نام فضّال بن حسن، با یکی از دوستانش گردش می کردند تا اینکه به آن مسجد رسیدند. دیدند جمعی در اطراف ابوحنیفه حلقه زده اند و او برای آنها درس می گوید. فضّال به دوست خود گفت: من از اینجا نمی روم مگر اینکه ابوحنیفه را وادار کنم مذهب تشیّع را بپذیرد.
آنگاه به طرف مجلس درس ابوحنیفه رفتند و در کنار شاگردان ابوحنیفه نشستند. در این هنگام فضّال مناظره و سوالات خود را به ترتیب ذیل شروع کرد:

فضّال: ای پیشوا! برادری دارم [1] که از من سالمندتر است ولی شیعه است. هرچه برای او دلیل بر افضلیت ابوبکر می آورم تا او را به مذهب خود جذب کنم، دلایل مرا رد می کند. اکنون از شما استمداد می کنم بفرمایید دلیل برتری ابوبکر و عمر بر علی(ع) چیست تا آن را به برادرم بگویم و او را قانع کنم.

ابوحنیفه: به برادرت بگو چگونه علی(ع) را بر ابوبکر و عمر مقدم می داری با اینکه در جنگها ابوبکر و عمر در حضور پیامبر(ص) نشسته بودند و پیامبر(ص) علی(ع) را به جبهه می فرستاد؟ و این خود دلیل آن است که پیامبر(ص) آن دو را بیشتر دوست می داشت و به حفظ جان آن دو توجه داشت.

فضّال: اتفاقا همین سوال را به برادرم تذکر دادم ولی او در پاسخ من گفت: مطابق قرآن علی(ع) که به جهاد و جنگ دشمن می رفت برتر است. زیرا در سوره ی نسا می خوانیم: خداوند مجاهدان را بر نشستگان برتری بزرگ عطا کرد. [2]

ابوحنیفه: به برادرت بگو چگونه علی(ع) را بر ابوبکر و عمر برتر می دانی با اینکه آن دو در کنار قبر پیامبر(ص) دفن شده اند ولی قبر علی(ع) فرسخ ها از قبر پیامبر(ص) فاصله دارد و این موقعیت و افتخار برای برتری آن دو کافی است.

فضّال: اتفاقا همین دلیل را به برادرم گفتم. برادرم در پاسخ گفت: خداوند در قرآن می فرماید: بدون اجازه ی پیامبر(ص) وارد خانه ی او نشوید مگر آنکه به شما اجازه دهد.[3]  روشن است که قبر پیامبر اکرم(ص) در خانه ی ملکی خودش بود و قطعا آن حضرت چنین اجازه ای به آنها نداده و وارثین آن حضرت نیز اجازه ندادند.

ابوحنیفه: به برادرت بگو عایشه ( دختر ابوبکر ) و حفصه ( دختر عمر ) به جای مهریه ای که از همسرشان پیامبر(ص) طلب داشتند، از زمین حضرت گرفتند و هرکدام به پدر خود بخشیدند.

فضّال: اتفاقا همین پاسخ را به برادرم گفتم و او گفت: مگر قرآن نخوانده ای که خداوند در قرآن به پیامبر خود می فرماید: ای پیامبر! ما همسرانت را که مهریه ی آنها را پرداخته ای بر تو حلال کردیم.[4]  بنابراین پیامبر(ص) در زمان حیات خود مهریه ی همسرانش را داده است.

ابوحنیفه: به برادرت بگو عایشه و حفصه هر دو همسر رسول خدا(ص) بودند. آنها به اندازه ی سهم ارث خود از آن خانه گرفتند و آن را به پدران خود بخشیدند و بر این اساس جنازه ی آنها در آنجا به خاک سپرده شد.

فضّال: اتفاقا همین دلیل را به برادرم گفتم و او در پاسخ من گفت: شما برادران عامّه (سنی مذهبان) اعتقاد دارید که پیامبر(ص) چیزی را از خود برای بستگانش به ارث نگذاشت و بر همین اساس فدک را از حضرت زهرا(س) گرفتید! وانگهی اگر بپذیریم که پیامبر(ص) از خود ارث می گذارد، حضرت هنگام رحلت 9 همسر داشت و ارث همه ی آنها یک هشتم از آن خانه خواهد شد و اگر یک هشتم آن خانه را بین 9 همسر تقسیم کنیم، به ازای هر نفر، یک هفتاد و دوم یعنی یک وجب در یک وجب از آن زمین می رسد، نه به اندازه ی طول و عرض قامت یک انسان!

ابوحنیفه با شنیدن این جوابها فرو ماند و با عصبانیت به شاگردان خود رو کرد و گفت: او را از مسجد بیرون کنید، زیرا او خودش رافضی ( شیعه و از دین برگشته!! ) است و برادری ندارد!!

[1]. فضّال برادری نداشت و با این شیوه می خواست سر بحث و گفتگو را باز و مناظره را شروع کند و منظور او برادر به معنای عام کلمه بود.
[2]. سوره ی نسا آیه ی 59
[3]. سوره ی احزاب آیه ی 53
[4]. سوره ی احزاب آیه ی 50


 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 و ( به یاد آورید ) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم ( و او برای گرفتن فرامین الهی به میعادگاه آمد). سپس شما گوساله را بعد از او ( برای پرستش ) انتخاب نمودید. درحالیکه ستمکار بودید.

 سپس شما را بعد از آن ( گناه بزرگ ) بخشیدیم، شاید شکرگذاری کنید.

 و ( نیز به یاد آورید ) هنگامی را که به موسی کتاب و وسیله ی تشخیص ( حق از باطل ) دادیم.شاید هدایت شوید.

 و زمانی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! شما با انتخاب گوساله ( برای پرستش ) به خود ستم کردید. توبه کنید و به سوی آفریننده ی خود بازگردید و خود را ( یکدیگر را ) به قتل برسانید. این کار برای شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه ی شما را پذیرفت زیرا اوست توبه پذیر مهربان.

 و ( نیز به یاد آورید ) هنگامی را که گفتید: ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا ( با چشم خود ) ببینیم.» پس صاعقه شما را گرفت در حالیکه تماشا می کردید.

 راست گفت خداوند بلندمرتبه و بزرگ 

هنگامی که معاویه وارد مدینه شد، دستور داد ابن عباس [1] را حاضر کنند. آنگاه با کمال ناراحتی و خشم به او گفت: شنیده ام هنوز دم از فضائل علی(ع) می زنی! مگر نمیدانی که ذکر فضائل علی(ع) را ممنوع کرده ام؟

ابن عباس: تمام اهل مدینه شاهدند که من به غیر از تفسیر قرآن سخن دیگری بر زبان جاری نمیکنم.

معاویه: تفسیر بگو اما خلاف حقیقت و دروغ معنا نکن و حق نداری دم از فضائل علی(ع) بزنی.

ابن عباس: بسیار خوب! گاهی من این آیه ی شریفه را می خوانم:  وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا. ** و غذای خود را با اینکه به آن علاقه ( و نیاز ) دارند ( بر دوستی خدا ) به مسکین و یتیم و اسیر می دهند.» [2]
از من سوال می کنند خداوند در این آیه از چه کسانی ستایش می کند؟ اگر بگویم آنان علی(ع)،فاطمه(س) و فضّه ی خادمه می باشند، که اشاره به ماجرای سه روز روزه گرفتن آن سه نفر برای سلامتی و بهبودی حسنین علیهم السّلام دارد و در هر سه روز، افطار خود را بر مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند.، آیه را به حقیقت تفسیر کرده ام وگرنه به دروغ و خلاف تفسیر کرده ام.[3]

معاویه: آیات دیگر را برای مردم تفسیر کن.مگر قرآن آیه ی دیگری ندارد؟!

ابن عباس: بسیار خوب! اینک آیه ای دیگر می خوانم:  یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. ** ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی ( ادای وظیفه ) پیام خدا را نرسانده ای ( و تبلیغ رسالتش را نکرده ای ) و خدا تو را از ( شرّ و آزار ) مردم محفوظ خواهد داشت. » [4]
از من سوال می کنند پیامبر(ص) مامور به ابلاغ چه موضوعی بوده که اگر آن را ابلاغ نمی کرد گویا اصلا رسالت خود را ابلاغ نمی کرده است؟! اگر بگویم پیامبر(ص) در غدیر خم مامور بود تا علی(ع) را به عنوان خلیفه ی بلافصل خود معرفی نماید، آیه را درست تفسیر کرده ام وگرنه بر خلاف واقع سخن گفته ام.[5]

معاویه: مگر حتما باید این آیه را تفسیر کنی؟! آیه ای دیگر بخوان!

ابن عباس: این آیه را تلاوت می کنم گوش کن:  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً. ** ای اهل ایمان! زمانی که بخواهید با پیامبر گفتگوی محرمانه کنید، پیش از این کار باید ( مبلغی ) صدقه دهید. » [6]
از من می پرسند آیا کسی به این آیه ی شریفه عمل کرد؟! و باید بگویم که تنها کسی که به این آیه عمل کرد علی(ع) بود. او با اینکه یک دینار بیشتر نداشت، آن را به ده درهم تبدیل کرد و هرگاه می خواست با پیامبر(ص) نجوا کند یک درهم صدقه می داد و اگر خلاف این را بگویم به خداوند دروغ بسته ام و من جرأت آن را ندارم.[7]

معاویه: از آیات دیگر قرآن بخوان!

ابن عباس:  وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَئوفٌ بِالْعِبَادِ. ** و از مردم کسی است که از جان خود در راه رضای خدا می گذرد و خدا نسبت به چنین بندگانیمهربان است. » [8]
از من می پرسند آنکس که جان خود را در راه رضایت خدا بذل نمود کیست؟ اگر بگویم آن شخص علی(ع) بود که در لیلة المبیت به جای پیامبر اکرم(ص) در بستر ایشان خوابید تا اینکه آن حضرت بتواند مخفیانه به مدینه مهاجرت کند، آیه را به حقیقت تفسیر کرده ام وگرنه به خداوند نسبت دروغ داده ام. [9] 

معاویه: از آیات دیگر قرآن بخوان!

ابن عباس:   قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ. ** بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم نمی خواهم جز دوست داشتن خویشاوندانم. » [10]
از من سوال می کنند خویشاوندان پیامبر(ص) کیانند که محبت آنان عوض مزد رسالت پیامبر اکرم(ص) می باشد؟ اگر بگویم مراد علی(ع)، فاطمه(س) و فرزندان آنهاست درست تفسیر کرده ام وگرنه بر خلاف واقع تفسیر کرده ام و من هرگز این کار را نخواهم کرد. [11]

معاویه: قرآن هزاران آیه دارد! آیه ای دیگر بخوان!

ابن عباس:  إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا **  همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ( که به روایت شیعه و سنی، علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین علیهم السّلام اند.) ببرد و شما را از هر عیبی پاک کند. » [12]
از من می پرسند آنانی که خداوند هر رجس و پلیدی را از آنها ذایل نموده چه کسانی هستند؟ اگر بگویم آنان اهل بیت پیامبر اسلام(ص) هستند و آن حضرت، علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین علیهم السّلام را نزد خود آورد و گفت اینان اهل بیت منند؛ به راستی سخن گفته ام وگرنه آیه را به دروغ تفسیر کرده ام. [13]

معاویه: مگر در قرآن آیه ی دیگری نیست؟!

ابن عباس:  فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ. ** پس هرکس در باره ی عیسی(ع) بعد از آنکه ( به وحی خدا بر احوال او ) آگاهی یافتی با تو در مقام مجادله برآید، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و نمان و نتان و ما نفوسمان و شما نفوستان را فرا خوانیم و به مباهله برخیزیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. » [14]
از من در مورد داستان مباهله ی پیامبر اکرم(ص) سوال می کنند که باید بگویم پیامبر اکرم(ص) در روز مباهله با نصارای نجران، دو فرزند خود حسن و حسین علیهم السّلام، حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) را با خود همراه کرد و از حضرت علی(ع) تعبیر به نفس و جان خود نمود و اگر بگویم رسول خدا(ص) مردی غیر از امیرالمؤمنین علی(ع) را جهت مباهله با خود همراه کرد قطعا دروغ گفته ام و من هرگز بر خلاف واقع آیه ای را تفسیر نمی کنم. [15]

معاویه: آیه ای دیگر بخوان!

ابن عباس:  إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ اَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. ** ولیّ ( امر و یاور ) و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و مومنانی که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. » [16]
اگر از من بپرسند آنکس که بعد از خدا و رسول او بر مردم ولایت دارد و دارای این صفات بوده کیست؛ باید بگویم که او علی(ع) است که در این صورت به نحو حقیقت سخن رانده ام وگرنه آیه را برخلاف حقیقت تفسیر کرده ام.[17]

معاویه: آیه ای دیگر را برای مردم تفسیر کن! مگر قرآن فقط شامل همین آیاتی بود که در شان علی(ع) تفسیر کردی؟

ابن عباس:  وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ. ** کافران می گویند: تو فرستاده [خدا] نیستی. بگو: کافی است که خدا [ با آیات محکم و استوار قرآنش ] و کسی که دانش کتاب ( علم قرآن ) نزد اوست، میان من و شما [نسبت به پیامبری ام] گواه باشند. . » []
مردم از من سوال می کنند آن کس که در نزد او تمام علم قرآن بوده چه کسی است؟ اگر بگویم حضرت علی(ع) است به راستی سخن گفته ام زیرا از پیامبر اکرم(ص) سوال شد آن کسی که تمام علم قرآن در نزد اوست کیست؟ فرمودند علی(ع) است. و همچنین بارها فرمودند من شهر علم و علی(ع) به منزله ی درب آن است. پس هرکس دانش می خواهد باید از درب آن وارد شود.( دست به دامن علی(ع) شود.) [19]

معاویه: مگر حتما باید این آیه را تفسیر کنی؟! آیه ای دیگر بخوان و تفسیر کن.

ابن عباس:  وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ. **  نگاهشان دارید که باید بازپرسی شوند.» [20]
یعنی از ولایت و دوستی علی بن ابیطالب(ع) از آنها سوال می شود و من غیر از این سخن اگر بگویم آیه را بر خلاف حقیقت تفسیر کرده ام. [21]

معاویه دید هرچه سعی می کند تا ابن عباس لب از ذکر فضائل علی(ع) ببندد موفق نمی شود؛ لذا ابن عباس را مرخص کرد و به او گفت: از این پس حق نداری هیچ یک از آیات قرآن را برای مردم تفسیر کنی!

************

[1]. عبدالله، فرزند عباس بن عبدالمطلب عموی ناتنی حضرت محمد(ص) و لبابه بنت حارث بوده که سه سال قبل از هجرت و زمانی که خاندان هاشمی در شعب ابوطالب بودند به دنیا آمد و همانند مادرش که قبل از هجرت مسلمان شده بود، مسلمان گشت. عبدالله بن عباس (مختصراً ابن‌عباس)، ملقب به حبر الامة (دانشمند امت) است که اشاره به علم زیادش از حدیث و علوم قرآن دارد و از بزرگترین محققان نسل اول امت اسلامی است.
[2]. سوره ی انسان آیه ی 8
[3]. تفسیر ثعلبی ج 10، ص 99 . الاصابة ی ابن حجر ج 8، ص 281
[4]. سوره ی مائده آیه ی 67
[5]. الغدیر علامه امینی ج3 ص 438 - 424
[6]. سوره ی مجادله آیه ی 12. این آیه به آیه ی نجوا معروف است.
[7]. ذخائر العقبی طبری ص 109 . فتح الباری ابن حجر ج11 ص 68
[8]. سوره ی بقره آیه ی 207 . این آیه به آیه ی ابتغی شهرت دارد.
[9]. تفسیر ثعلبی ج6 ص 479 . تفسیر فخر رازی ج3 ص 222
[10]. سوره ی شوری آیه ی 23. این آیه به آیه ی مَوَدَّت مشهور است.
[11]. شواهد التنزیل ج2 ص204 . میزان الاعتدال ج3 ص 347
[12]. سوره ی احزاب آیه ی 33 . این آیه به آیه ی تطهیر معروف است.
[13]. صحیح مسلم ج7 ص130 . مسند احمد ج4 ص107
[14]. سوره ی آل عمران آیه ی 61 . این آیه به آیه ی مباهله مشهور است.
[15]. حقائق التنزیل زمخشری ج1 ص434 . تفسیر رازی ج8 ص86
[16]. سوره ی مائده آیه ی 55 . این آیه به آیه ی ولایت مشهور است.
[17]. شواهد التنزیل ج1 ص230 . تفسیر ثعلبی ج4 ص80
[]. سوره ی رعد آیه ی 43 . این آیه به آیه ی علم الکتاب مشهور است.
[19]. تفسیر ثعلبی ج5 ص303 . تفسیر قرطبی ج9 ص336
[20]. سوره ی صافات آیه ی 24 . این آیه به آیه ی سوال شهرت دارد.
[21]. تاریخ بغداد ج10 ص355 . تفسیر آلوسی ج23 ص80

شهادت ششمین نور اختر امامت و ولایت، حضرت امام جعفر صادق(ع) بر عاشقان و محبّین آن حضرت تسلیت باد.

 امام جعفر صادق(ع) می فرمایند:
بهترین ارثی که پدران برای فرزندان خود باقی می گذارند، ادب است؛ نه ثروت. 

الکافی، ج8، ص150

 به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم. شاید شکرگذاری کنید.

 و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم و منّ ( نوعی سمغ شیرین گیاهان ) و سلوی ( پرنده ای مانند بلدرچین ) را برای شما فرستادیم. ( و گفتیم: ) از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید. و ( آنها کفران کردند و با این کار ) آنها به ما ستم نکردند، بلکه به خود ستم می نمودند.

 و ( یاد کنید ) زمانی را که گفتیم در این شهر ( بیت المقدس ) وارد شوید و از نعمتهای فراوان آن از هر جا می خواهید بخورید و از در ( معبد بیت المقدس ) با خضوع وارد گردید و بگویید: خداوندا گناهان ما را بریز. تا خطاهای شما را ببخشیم. و به نیکوکاران پاداش بیشتری خواهیم داد.

 اما افراد ستمکار این سخن را به غیر آنچه به آنها گفته شده بود ( به صورتی استهزا آمیز ) تغییر دادند. لذا بر ستمکاران در برابر این نافرمانی عذابی از آسمان فرستادیم.

 و ( به یاد آورید ) زمانی را که موسی برای قوم خویش آب طلبید. به او گفتیم: عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن! ناگاه دوازده چشمه ی آب از آن جوشید. آنگونه که هر طایفه ( از طوایف دوازده گانه ی بنی اسراییل ) چشمه ی خود را می شناختند ( و گفتیم:) از روزی خداوند بخورید و بیاشامید و در زمین به فساد نکوشید.

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ 

در اسلام جنگ به منظور کشورگشایی و قدرت گرایی جایز نیست. امیرالمؤمنین علی (ع) در این جنگها حضور نداشته اند و دلیلی وجود ندارد که ایشان اساسا با آغاز این جنگها موافق باشند. البته در حین جنگها و یا بعد از آن شرایط ویژه ای به وجود می آمد که بدان جهت امام علی(ع) با خلفا از جهت م و راهنمایی در مسائل همکاری می نمود و همکاری امام علی(ع) در راستای مصالح جهان اسلام بود، نه به معنای تایید حکومت خلفا و تایید مشروعیت جنگ و کشورگشایی [1]. امام علی(ع) نه به طور مطلق موافق جنگها بود و نه به طور مطلق مخالف؛ حضرت با بعضی از امور موافق و با بعضی از امور مخالف بود که می توان از آن به عنوان ت بی طرفانه در زمان خلفا یاد کرد. جنگها هم آثار مفید و سازنده داشت و هم آثار منفی و زیانبار؛ از آن جهت که برخی آثار مفید و سازنده در پی داشت، مورد تایید امام علی(ع) بود ولی از سوی دیگر به دلیل اینکه جنگها برخی از شرایط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و پیامدهای منفی به دنبال خود به وجود می آورد، مخالف آن بود.
با توجه به محتوای دین اسلام که مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهی از منکر، دادخواهی و کمک به مظلومان و استضعاف زدایی و. است؛ سیره ی زندگی پیامبر(ص) و امامان علیهم السلام اجمعین نیز همین است و می توان به این نتیجه رسید که جاد و دفاع و شیوه ی جنگی برای زدودن موانعی که در مسیر گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودی، آن هم با وجود ضوابط و شرایط خاص پذیرفته است. جنگهایی که مورد تایید اسلام است، جنگهای کشورگشایی و فتوحات با انگیزه ی مادی نیست، بلکه مبارزات رهایی بخش است. شعار پیامبر(ص) رستگاری، آزادی و آزادگی بشر بود. ( قولوا لا اله الّا الله تفلحوا)
جنگهای پیامبر(ص) تنها برای رفع موانع بود؛ زیرا که دشمنان در مسیر فعالیتهای سازنده ی حضرت، موانع زیادی ایجاد می کردند، حال اگر پیامبر(ص) موانع را از مسیر راه بر نمی داشت، نمی توانست به هدف والای خود که هدایت و رستگاری بشر بود نایل گردد. به همین خاطر حضرت به ناچار از استراتژی جهاد و دفاع بهره میگرفت؛ از این رو پیامبر(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبلیغ به سوی توحید دعوت می کرد، آنگاه که مقاومت کردند، به جهاد و دفاع متوسّل شدند.
در مورد حمله ی اعراب به ایران نیز امیرالمؤمنین (ع) موضع محتاطانه ای داشت. آن جا که اعراب به جهاد و دفاع مشروع و مورد قبول در اسلام می پرداختند، حضرت موافق بود اما وقتی که اعراب به ظلم رو آوردند حضرت مخالف این کار بود. 
و اما در مورد حضور امام حسن و امام حسین علیهم السلام در نبرد مذکور، از منابع معتبر استفاده می شود که در فتح ایران شرکت نکرده اند. بنابر نقل ابن اثیر، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی؛ این دو امام بزرگوار بعد از پیامبر(ص) در هیچ فتحی شرکت نداشتند[2].
بیشتر مطالبی که مورخان درباره ی جنگهای صدر اسلام نوشته اند، از تاریخ طبری می باشد که پذیرش هرکدام نیاز به بررسی دقیق دارد. طبری مطالب تاریخی را از روایان مختلف نقل می کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده اند؛ از جمله سیف بن عمر[3] که خیلی از مطالب مربوط به جنگهای ایران و اعراب و مطالبی را که از امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است.
جواد علی از مورخان معتبر می گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره های ضعیف هم روایت کرده است. او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه[4] است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می کند[5]. بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت این امامان در جنگ ایران و مسلمانان عرب و همچنین قتل عام مردم ایران آمده است، واقعیت ندارد.


[1]. شیخ صدوق، الخصال، ترجمه ی جعفری، نسیم کوثر ج2،ص69 . شیخ مفید، الاختصاص، ص173
[2]. احمد زمانی، حقایق پنهان، ص117
[3]. سیف بن عمر التمیمی از مورخان اوایل اسلام است. تقریباً از زندگی او به جز اینکه در کوفه می‌زیسته و از طایفهٔ عُصَیِّد و بخش عمر از قبیلهٔ تمیم بود چیز دیگری در دسترس نیست. اهمیت او به دلیل کتابش کتاب الفتوح الکبیر و الردّة» است که منبع اصلی محمد جریر طبری برای تاریخ جنگ‌های رده است.
صحت اخبار او همیشه مورد تردید حدیث‌شناسان بوده‌است: برخی او را زندیق خوانده‌اند و برخی گفته‌اند که او جعلیات را به راویان معتبر منسوب می‌کرد. مورخان جدید هم این تردیدها را تأیید کرده‌اند و تناقضات ناممکن تاریخ او را با تاریخ‌های ابن اسحاق و واقدی تأیید کرده‌اند.
[4]. زندیق، معرّب واژه‌های زندیک یا زندیکیه است. این واژه، توسط مسلمانان، در خصوص افرادی که تصور می‌شود نظرات یا عملکردهایی دارند که با نظرات بنیادی اسلام در تعارض است به کار می‌رود.
[5]. رسول جعفریان، تاریخ ی اسلام، سیره ی رسول خدا(ص)، ص124

سوال: 

عمر در جنگ با ایران چگونه کشته شد؟

پاسخ:

در رابطه با کشته شدن عمر در طی این جنگها ماجرا از این قرار است که پیروز نهاوندی یا فیروز که با لقب ابولوءلوء و بابا شجاع الدین نیز شناخته میشود، ارتشبد سلسله ی ساسانیان بود که تحت فرمان فرمانده ی کل ارتش ساسانیان، رستم فرخ زاد خدمت میکرد. در جنگ القادسیه یا نبرد نهاوند در سال 636 میلادی هنگامی که ساسانیان از سپاه عمر بن خطاب در ساحل غربی رود فرات شکست خوردند، اسیر شد. آنگونه که در کتاب تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی » گفته شده، فیروز یا ابولوءلوء یکی از ایرانیان در دوره ی اولیه ی ورود اعراب به ایران بوده است. فیروز دختری داشته به نام مروارید و از آنجا که در زبان عربی به مروارید لوءلوء می گویند، او را ابولوءلوء به معنای پدر مروارید نامیده اند.[1] هنگامی که او به عنوان اسیر به عربستان آورده شد، توانست عمر بن خطاب را در سال 23 هجری قمری به قتل برساند. آوازه ی وی، تنها پیرامون قتل عمر و رویدادهای پس از آن است.[2] هنگامی که اسرا و غنایم حاصل از این جنگ را به مدینه نزد عمر بردند، عمر اسرا را به عنوان برده به مسلمانان فروخت و ابولوءلوء را مغیرة بن شعبه به بردگی و بر او بسیار سخت می گرفت.[3] 

روزی ابولوءلوء عمر را در خیابان دید و از مغیره نزد وی شکایت کرد اما عمر بدون توجه به شکایت او، به او دستور داد تا برایش آسیاب بادی بسازد. ابولوءلوء چون دید عمر به مشکلاتش توجهی نکرد گفت: برایت آسیابی خواهم ساخت که مردم مشرق و مغرب از آن سخن گویند؛ و از نزد عمر رفت.
عمر گفت: این برده مرا تهدید كرد، کاش او را مى كشتم.
بامداد روز بعد ابولوءلوء به مسجد رفت. چون صف ها بسته شد، و مردم تکبیرة الاحرام نماز را بستند، ابولوءلوء از صف خارج شد و با خنجرى ( دو سر ) كه داشت، عمر را شش ( و به نقلی سه ) ضربه زد و آخرین آنها را در زیر ناف او زد و فرار کرد.
عمر بر زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و نزدیک بود که نماز قضا شود تا این كه گوینده اى گفت: بندگان خدا، نماز را دریابید، خورشید بر آمد. آن گاه عبد الرحمان بن عوف به جاى عمر به نماز ایستاد و عمر را به خانه اش بردند.[4] درباره ی قتل عمر برخی دیگر نیز معتقدند نقشه ی قتل را دیگرانی که از سخت گیریهای عمر ناراضی بودند طراحی کردند و فیروز تنها مجری این نقشه بود، زیرا از چند روز قبل برخی هشدارهایی به عمر داده بودند.[5]
عبدالرحمان بن ابی بکر، قتل عمر را توطئه ای میان ابولوءلوء و دو ایرانی دیگر به نامهای جفینه و هرمزان می دانست.
پس از کشته شدن عمر، عبیدالله بن عمر ( فرزند عمر)، آن دو نفر و همچنین دختر خردسال ابولوءلوء و پسر و همسر ابولوءلوء را به بهانه ی قتل عمر کشت.[6]
اطلاعاتی بیش از این پیرامون زندگی پیروز نهاوندی یا همان ابولوءلوء ، پیش از قتل عمربن خطاب در دست نیست. مقبره ای قدیمی در کاشان وجود دارد که منسوب به محل دفن پیکر پیروز نهاوندی می باشد.[7]

آرامگاه پیروز نهاوندی


در پی برگزاری سالانه مراسم عمرکُشان، ورودی این بنا در سال ۱۳۸۶ بسته شد. هم اکنون آرامگاه فیروز نهاوندی به معاونت اجتماعی و ارشاد » تغییر نام داده است :


ابولولو_فیروز_نهاوندی_پدر_مروارید

[1]. قنوات،عبدالرحیم، " ابولوءلوء از مدینه تا کاشان " ، کاشان شناخت، شماره 3 : 81 - 73
[2]. یوسفی اشکوری، حسین، ابولولو»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، تهران
[3]. الفتوح، ترجمه، متن، ص 973 و كامل: ج 3، ص 17
[4]. تاریخ ابن خلدون، ترجمه ، متن، ج 1، ص 544 - 554، امامت و ت، ترجمه، ص40
[5]. پاورقی شماره دو
[6]. پاورقی شماره یک
[7]. آرامگاه ابولوءلوء ، وبسایت بنیاد فرهنگ کاشان

سوال:

دلایل اسلام آوردن ایرانیان از دین زرتشت به دین اسلام چه بود؟ آیا ایرانیان به زور مسلمان شده بودند؟!

پاسخ:

اگرچه نمیشود در طی چند سطر به پاسخ اینگونه پرسشها پرداخت، اما سعی می شود به طور خلاصه و تا جاییکه حوصله ی خواندن برای همگان میسر باشد، با ذکر مقدمه ای کوتاه به این سوال بپردازیم. 
درباره ی اسلام آوردن ایرانیان و پیامدهای طبیعی ( خوب یا بد ) به وجود آمده در طی جنگها، باید به چند مطلب توجه کرد:
1. اسلام آوردن مردم ایران به تدریج صورت گرفت. چنین نبود که همه ی مردم ایران در یک زمان اسلام را پذیرفته باشند. هم اکنون که بیش از چهارده قرن از بعثت پیامبر اسلام (ص) می گذرد، همه ی مردم ایران اسلام را نپذیرفته اند؛ بلکه عده ای به دین زرتشتی مانده اند و گروهی مسیحیت را قبول کرده اند و عده ای نیز یهودی هستند.
2. اگر دین اسلام ظاهر نمیشد، دینی که در ایران پذیرفته میشد، دین زرتشتی نبود و شاید آن دین، دین مسیحیت می بود چراکه نشانه های آن نیز پیدا شده بود. برای همین است که با آمدن اسلام به ایران، بر دشمنی برخی مسیحیان با اسلام افزوده شد.
3. بسیاری از مردم ایران در برابر مسلمانان مقاومت نکردند و به این جهت دین اسلام به زودی در ایران پیشرفت کرد. علت شکست نیروهای نظامی ایران، ناتوانی نظامی آنان و یا تنها روحیه ی قوی مسلمانان نبود، بلکه علت اصلی شکست نیروهای جنگی ایران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضی بودن مردم ایران از حکوت ساسانی و آیین خود بود. آنان نخواستند که بجنگند و حتی گاهی با مسلمانان همکاری می کردند.[1] 

در زمان حیات خود رسول الله(ص)، آن زمان که برای خسرو پرویز نامه ای نوشت و شاه ایران را به اسلام و یکتاپرستی دعوت کرد و خسرو پرویز با اهانت و پاره کردن نامه ی پیامبر(ص) پاسخ داد و فرستاده ی حضرت برای ایشان شرح ماجرا داد؛ پیامبر(ص) فرمود: خداوند حکومتش را بگسلد.[2] آنگاه خسرو پرویز به عامل خود در یمن که شخصی به نام باذان بود نامه ای نوشته و به او دستور داد که پیامبر(ص) را دستگیر و به نزد او بفرستند. باذان دو نفر را به نامهای بابویه و خرخسره مامور این کار و آنها را راهی مدینه کرد. آن دو نفر وارد مدینه شدند و به حضور پیامبر(ص) رسیدند. بابویه به حضرت رسول(ص) گفت: مرا باذان فرستاده است تا تو را نزد کسری پادشاه ایران ببرم. اگر با ما به ایران بیایی برایت خوب است وگرنه پادشاه ایران تو را نابود می کند.
پیامبر به آن دو نفر گفت: بروید و فردا بیایید تا جوابتان را بگویم. آن دو نفر رفتند و در همین زمان به پیامبر خدا(ص) وحی شد که خسرو پرویز، به دست پسرش شیرویه به قتل رسید.
آن دو نفر دوباره آمدند. پیامبر(ص) به آنان گفت: خسرو پرویز به دست پسرش کشته شد و شما برگردید و به پادشاه بگویید اگر اسلام را بپذیری، آنچه داری در دست خودت خواهد ماند. بابویه و خرخسره به یمن بازگشتند و ماجرا را برای باذان نقل کردند. باذان گفت: اینگونه سخن گفتن از پادشاهان برنمی آید؛ به نظر من او پیامبر است.منتظر می مانیم تا ببینیم پیشگویی او چگونه میشود. پس از چند روز نامه ی شیرویه به باذان رسید که در آن نامه به باذان نوشته بود پدرش را بخاطر بد کردن در حق مردم و رنجاندن بزرگان و سرداران و. به قتل رسانده. او همچنین از باذان خواسته بود که مردم را به اطاعت او فرا بخواند و با محمّد(ص) کاری نداشته باشد.
با رسیدن نامه ی شیرویه، باذان به نبوت پیامبر اکرم(ص) ایمان آورد و ایرانیان مقیم یمن نیز همراه او ایمان آوردند.[3]
همانطور که گذشت، بخشی از ایرانیان که باذان و ایرانیان ساکن یمن باشند، به مشاهده ی تحقق یک پیشگویی غیبی از سوی پیامبر(ص) به حقانیت حضرت رسول پی بردند و مسلمان شدند، در حالیکه در آغاز کار از احکام اسلامی و قوانین الهی پیامبراسلام(ص) خبر نداشتند.
از سوی دیگر در زمان حمله ی مسلمانان به ایران، اولین گروندگان به اسلام، سربازان ایرانی و سران محلی بوده اند که به گفته ی التون دانیل [4] این گرایش، تنها اسمی بوده و برای حفظ موقعیت و جایگاه در حکومت جدید صورت گرفته است. باید دقت داشت که تصرف ایران به طور خودکار به تغییر مذهب منتهی نشد؛ چراکه تغییر مذهب اختیاری بود و بر خلاف تسخیر که آسان و سریع انجام شد، دو قرن و نیم طول کشید تا اکثر ایرانیان مسلمان شوند.
حاکم و مردم بحرین و ایرانیان ساکن آنجا نیز در زمان پیامبر(ص) مسلمان شدند [5] و پذیرش اسلام از سوی ایرانیان ساکن بحرین و یمن و ایرانیان دیگر مناطق، آن هم در زمان پیامبر اسلام(ص)، بزرگترین تاثیر را در دل های مردم ایران گذاشت و باعث شد آنها مسلمان شوند. بنابراین می توان گفت که علت اصلی اسلام آوردن مردم ایران این است که آنان در اثر راهنمایی های بزرگان و علمای خود، به حقانیت پیامبر اکرم(ص) پی برده و اسلام را پذیرفتند. در این پذیرش هیچگونه فشار، زور و تهدیدی در کار نبود، بلکه با میل و رغبت آن را قبول کردند.[6] جالب تر اینکه تمام کشورهای آسیای جنوب شرقی مانند مای و اندونزی و حتی بسیاری از کشورهای افریقایی توسط ایرانیان مسلمان شدند. حال چگونه ممکن است که کسی به زور مسلمان شده و اعتقادی به آن ندارد، در راه تبلیغ اسلام عمل نماید و به گسترش اسلام و حتی جانفشانی در راه آن اقدام نماید؟!

[1]. خدمات متقابل ایران و اسلام، شهید مطهری، ص76
[2]. تاریخ طبری، ج2، ص295 و 296
[3]. پاورقی دو
[4]. مورخ و تاریخ شناس دانشگاه هاوایی
[5]. تاریخ طبری، ج2، ص519
[6]. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران

  به نام خداوند بخشنده ی مهربان 

 و ( نیز به یاد آورید ) زمانی را که گفتید: ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم. از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین می رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش برای ما فراهم سازد.» موسی گفت: آیا غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می کنید؟! ( اکنون که چنین می خواهید ) در شهری فرود آیید. زیرا هرچه خواستید ( در آنجا ) برای شما هست.» و مُهر ذلت و نیاز بر آنها زده شد و به خشم خداوند گرفتار شدند. چراکه آنان نسبت به آیات خداوند کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند. این به خاطر آن بود که نافرمانی کرده و می نموده اند.

 کسانی که ( به پیامبر اسلام ) ایمان آوردند و کسانی که به آیین یهود گرویدند و نصاری و صائبان [ = پیروان یحی ] هرکدام که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و کاری شایسته انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند.

 و ( به یاد آورید ) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را به فرازتان برافراشتیم  ( و گفتیم ) آنچه را ( از آیات و فرمانها ) به شما داده ایم، با قدرت بگیرید و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید ( و به آن عمل کنید ) تا پرهیزگار شوید.

 سپس شما پس از این، رویگردان شدید و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید.

 به طور قطع از حال کسانی از شما که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید. ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده درآیید! 

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگوار  

کتابی که در این پست به معرفی آن می پردازیم، کتابی با عنوان فروغ ابدیت » است که تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم حضرت محمّد(ص) می باشد.
 به گفته ی نگارنده و برگرفته از صفحه ی هشت، این کتاب به انگیزه ی آشنا کردن جوانان و فرهیختگان با سیره ی پیامبر(ص) با بیانی روشن و مصادری ارزشمند، در خلال دوازده سال به رشته ی تحریر درآمده و در مجله ی ارزشمند مکتب اسلام چاپ و سپس به صورت یکپارچه و یک کتاب چاپ شده است.
 این کتاب در سال 1385 به کتاب برگزیده ی سال کشوری مزین گشت.

فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم (ص) - پاتوق .

بخشی از متن کتاب :

هرگاه پیروان قرآن و تورات و مسیح، در باره ی ولادت این دو پیامبر ( حضرت موسی و عیسی علیهم السلام)  اولوالعزم به استواری مطالب یاد شده گواهی می دهند، در این صورت نباید در باره ی مطالب شگفت آوری که در مورد میلاد مسعود پیامبر اسلام وارد شده است، تعجب کنند و آنها را سطحی بگیرند. ما در لا به لای کتابهای تاریخی و حدیث چنین می خوانیم:
هنگام ولادت آن حضرت، ایوانِ کسری شکافت و چند کنگره ی آن فرو ریخت، آتش آتشکده ی فارس خاموش شد، دریاچه ی ساوه خشک گردید، بتهای بتخانه ی مکه سرنگون شد، نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد. آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و گفت: 
اَللّهُ اَکبرُ وَالحَمدُ لِلّهِ کَثیرا. سُبحانَ اللهِ بُکرَةً وَ اَصیلا

 مشخصات کتاب:
تالیف: آیت الله جعفر سبحانی
ناشر: انتشارات بوستان کتاب 
تعداد صفحات: 1047 صفحه




عیدالله الاکبر، عید غدیر خم بر همه ی مسلمانان و شیعیان آن حضرت مبارک.

Image result for €Øدیر خم€€Ž

 اسعدالله ایامکم و الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایت مولانا امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب و اولادهم المعصومین علیهم السّلام. 

حادثۀ غدیر یکی از رخ دادهای بزرگ تاریخ اسلام است که در اواخر رسالت پیامبر اسلام (ص) در بازگشت از حجة الوداع در منطقه ای به نام غدیر و در حضور بزرگان، صحابه و ده ها هزار نفر از مسلمانان از نقاط مختلف جهان اتفاق افتاد. این واقعۀ تاریخی آن قدر مهم است که در اصل آن هیچ تردیدی میان شیعه و اهل سنت وجود ندارد. با توجه به نص شریف آیات قرآن در سوره ی مائده آیه ی 3  که رسول الله (ص) در آن روز تاریخی و بزرگ آن را قرائت فرمودند، با اعلام ولایت و رهبری و جانشینی بلافصل امام علی (ع) بعد از خود بر مسلمانان، دین اسلام کامل و نعمت الهی بر مردم به نهایت رسید.
خطبه ای که حضرت رسول اکرم (ص) در آن روز برای حجاج بیان فرمودند می شود به یازده بخش زیر تقسیم کرد:
1. حمد و ثنای الهی
2. اقرار بر رسیدن فرمان الهی برای مطلبی مهم
3. اعلام رسمی ولایت و امامت دوازده امام که اوّلین و برترین ایشان امام علی(ع) هستند.
4. معرفی و بلند کردن دست امیرالمؤمنین علی(ع) توسط پیامبر(ص)
5.تاکید و توجه امّت به مسئله ی امامت
6. اشاره به کارشکنی های منافقین
7. پیروان اهل بیت(ع) و دشمنان ایشان
8. معرفی قائم آل محمّد (ص) ، حضرت مهدی (عج)
9. طرح بیعت
10. حلال و حرام، واجبات و محرّمات
11. بیعت گرفتن رسمی برای مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع)

 انشاالله که در این روز عیدی خودمان را از دست امیرالمؤمنین علی(ع) بگیریم.آمین. 


کتابی که قصد معرفی آن را داریم، کتابی با عنوان " راه محمّد(ص) " است. 

راه محمد (ص) - پاتوق کتاب فردا

همانطور که از نام کتاب پیداست، در باره ی تاریخ حیات آن حضرت و نگاهی کوتاه به راه اوست و به قول مؤلف در مقدمه ی این کتاب، از سبک شرح حال نویسی صرف نظر شد و سبک دگری در نگارش به کار رفت.

این کتاب در سیزده سرفصل و بخش تالیف و نوشته شده است مانند پدران و نیاکان، کودک مقدّس، فرزانه ی روز و امین قریش، بشارتهایی از تاریخ، معجزه و معجزات، شعب ابی طالب و سال غم و.

این کتاب نوشتاری ارزشمند از آیت الله سید رضا صدر، برادر امام موسی صدر است که به همت سید باقر خسروشاهی و موسسه بوستان کتاب پس از سال ها به زیور طبع آراسته شد.

چند سطر از این کتاب در مورد عَمرو بن حَمِق از سرفصل معجزه و معجزات:
عمرو بن حمق برای پیغمبر خاتم آبی گوارا بیاورد و حضرتش بنوشید و در حق وی دعا کرد: بارالها! این مرد را از جوانی بهره مند ساز.
هشتاد سال از عمر  عمرو گذشت و موی سپیدی در بدن او دیده نشد.

مشخصات کتاب:
مولف: آیت الله سیّد رضا صدر
ناشر: بوستان کتاب
تعداد صفحات: 616 صفحه


 به نام خداوند بخشنده ی مهربان 

 ما این مجازات را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم.

 و ( به یاد آرید ) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور میدهد گاوی را ذبح کنید ( و قطعه ای از آن را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند.) » گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟! گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم!

 گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند این گاو چگونه گاوی باید باشد؟ گفت: او می فرماید: گاوی که نه پیر و از کار افتاده باشد، و نه بکر و جوان. لبکه میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده ( هرچه زودتر ) انجام دهید.

 گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟ گفت: او می فرماید: گاوی باشد زرد یکدست که بینندگان را شاد و مسرور سازد.

 گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند که چگونه ( گاوی ) باید باشد؟ زیرا این گاو برای ما مبهم شده و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد.

 راست گفت خداوند بلند مرتبه و بزرگ  

 به نام خداوند بخشنده ی مهربان 

 گفت: او می فرماید: گاوی باشد که نه برای شخم زدن رام شده و نه برای زراعت آبکشی کند. از هر عیبی برکنار بوده و رنگ دیگری در آن نباشد.
گفتند: الان حق مطلب را آوردی. سپس ( چنان گاوی را با زحمت پیدا کردند و ) آن را سر بریدند ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند.

 و ( به یاد آورید ) هنگامی را که فردی را به قتل رسانیدید. سپس در باره ی ( قاتل ) او به نزاع پرداختید. و خداوند آنچه را پنهان می کردید آشکار می سازد.

 سپس گفتیم: قسمتی از گاو را به مقتول بزنید ( تا زنده شود و قاتل را معرفی کند). خداوند اینگونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد؛ شاید اندیشه کنید.

 سپس دلهای شما بعد از این ( همه کفران ) سخت شد. همچون سنگ، یا سخت تر! چراکه پاره ای از سنگها می شکافد و از آن نهرها جاری میشود و پاره ای از آنها شکاف بر می دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا ( از فراز کوه ) به زیر می افتد. ( اما دلهای شما نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه ی دانش و عواطف انسانی است ) و خداوند از آنچه انجام می دهید غتفل نیست.

 آیا ( شما مسلمانان ) انتظار دارید آنها به آیینتان ایمان بیاورند با اینکه عدّه ای از آنان سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند در حالیکه آگاه بودند؟!

 راست گفت خداوند بزرگ و بلندمرتبه 

یکی از دعا‌هایی که برای ظهور امام زمان (عج) وارد شده، دعای فرج (الهی عظم البلاء) است که طبق نقل‌ها، خود حضرت آن را به محمد بن احمد بن ابی اللیث در شهر بغداد در مقابر قریش تعلیم فرموده اند. خواندن این دعا برای رهایی از بلا و گرفتاری سفارش شده است.

اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ

خدایا بلا و مصائب ما بزرگ شده و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار برداشته شد


وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ

و امیدم نا امید شد و زمین (با همه‌ی پهناوری اش) بر ما تنگ آمد و رحمت آسمانی از ما منع گردید.


وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ

تنها توئی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما در هر سختی و آسانی بر لطف تو است. 


 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد

خدایا پس درود فرست بر محمد و آل محمد.


اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ

آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى


 فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ

 به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند چشم بر هم زدن


اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى

یا نزدیکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفایت کنید


فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ 

که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من


یا مَوْلانا یا صاحِب اَّمانِ

 اى سرور ما  اى صاحب امان


الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى

فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا، دریاب مرا، دریاب مرا


السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ

همین ساعت، همین ساعت، هم اکنون، زود، زود، زود


یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.

اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق محمد و آل پاکیزه اش



اسلام ستیزی به نام دکتر علی سینا شبهاتی را در حوزه ی شخصیت پیامبر(ص) و دین اسلام مطرح میکرده و با گرفتن ظاهری موقر و حق به جانب سوالاتی را مطرح و آنقدر به شبهات توخالی و پوچ خود اطمینان داشت که با کمک و استقبال سایتهای اسلام ستیز جوایز بزرگی برای رد آن در نظر گرفته بود!! 
این فرد شایعات و شبهات بسیاری را مطرح که یکی از آنها مربوط به ازدواج پیامبر(ص) با صفیه بوده که ما به طور خلاصه به نقد و بررسی آن می پردازیم:

دکتر علی سینا: 

" پیامبر به خیبر حمله کرد، صفیه را برده ی خود کرد و در همان روزی که شوهرش و پدرش را و بسیاری از اطرافیانش را کشت، با او ازدواج کرد. آیا این روش برخوردی است که یک پیامبر باید داشته باشد؟! کشتن مردان و یدن ثروتها و نشان از رسوم غارنشین ها بود. از یک پیامبر خدا انتظار میرود که رسوم غارنشین ها را تکرار نکند و با این تکرار آنها را جاودانه نکند، بلکه معیار ها و روش های اخلاقی جدیدی را بنیان بگذارد."

این فرد سپس با نقل روایاتی از برخی کتب، سندیت حرف خویش را محکم و واقعی جلوه می دهد و یهودیان خیبر را افرادی مظلوم و بیگناه نشان داده که به آنها در جنگ ظلم شده و این جنگ برای بدست آوردن ن یهودی و ثروت خیبر صورت گرفته بود!! درحالیکه صرف نگاشته شدن برخی مطالب در برخی کتب قدیمی، نمی تواند ادعای کذب این ملحد و همکیشان او را تایید کند، بلکه هر شخص پس از پیامبر شناسی و دین شناسی، باید دقت کند که این مطالب در چه کتبی نگاشته شده؟ نویسنده اش چه کسی بوده؟ از قول چه کسانی روایت کرده و آیا نگارنده و راویان افراد قابل اعتماد بوده اند یا خیر؟ و آیا اصلا افرادی که از قول آنها روایت شده در آن زمان بوده اند؟! و آیا اصلا وجود خارجی داشته اند؟! 

پاسخ:

حسن خزّاز گفت: از امام رضا ( علیه السّلام ) شنیدم كه فرمود:

بعضى از كسانى كه ادّعاى محبّت و دوستى ما را دارند،ضررشان براى شیعیان ما از دجّال بیشتر است.

حسن گفت: عرض كردم اى پسر رسول خدا(ص) به چه علّت؟

فرمود: به خاطر دوستی‏شان با دشمنان ما و دشمنیشان با دوستان ما؛ و هر گاه چنین شود، حقّ و باطل به هم در آمیزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود.[1]


برای پاسخ به یاوه گوییهای دکتر سینا  لازم است به طور مختصر توضیحی در مورد این ازدواج بدهیم:

ازدواج پیامبر(ص) با "صفیه دختر حیّ بن اخطب" را می‌توان در راستای کسب نیرو، کاستن از خصومت دشمنان به ­واسطه پیوند قبیله‌ای و به­دست آوردن اقوام بیشتر که بتوانند یاریگر اسلام نوپا باشند، توصیف کرد؛ ضمن آنکه صفیه از بزرگان قوم خویش بود و حضرت رسول(ص)، به کنیزی رفتن و به ذلت و خفت افتادن آنان را خوش نمی‌داشت.[2]

همچنین این ازدواج، یک حکمت دیگر هم داشت.

در شرایطی که نگاه جامعه به ن اسیر تحقیرآمیز بود و از آنان برای فساد و هوس­رانی استفاده می‌کردند و کمترین حقوقی برای آنان قائل نبودند، پیامبر اسلام(ص) به تکریم ن اسیر به ­ویژه‌ این همسر خود پرداخت و با فرهنگ‌ سازی نسبت به آزادسازی ن، خود به آزاد کردن آنان اقدام و حتی با آنها ازدواج نمود و به­ جای کنیزی، آنان را به همسری گرفت. نکته مهم این است که پیامبر می‌توانست ن اسیر را به عنوان کنیز نزد خود نگه دارد و هم از تمتعات جنسی بهره ببرد و هم دشواری‌های یک همسر را بر خود تحمیل نکند و لیکن این کار را نکرد و آن را به عنوان همسر برگزید.

 نه تنها آنها را اکرام کرد؛ بلکه به تربیت آنان اهتمام ویژه نمود. "صفیه" ی تازه مسلمان، از رفتار پیامبر اکرم(ص) با خود چنین گزارش می‌دهد: ما رأیت احداً قطّ احسن خلقاً من رسول الله(ص). یعنی: بطور قطع، شخصی را به حسن خلق رسول الله(ص) ندیدم [3]». 

ثمربخشی این تربیت را می‌توان در این جمله ی صفیه» یافت: وی در لحظات آخر عمر پیامبر(ص) قدردانی خویش و دلبستگی و فدایی بودنش نسبت به معلم بزرگ خویش را با جمله ی به خدا سوگند دوست دارم بیماری شما بر جان من بود و شما سالم می‌بودید.» بیان می‌دارد.[4]

 همچنین برای اطلاع بیشتر از نحوه ی ازدواج پیامبر (ص) با این همسر خود به منابع زیر مراجعه نمائید: 

البدایه و النهایه، ج 4، ص 223، طبقات الکبری، ج 8، ص 61.

سعد در طبقات الکبری می‌نویسد:

پیامبر به صفیه فرمود: اگر مسلمان شوی، آزادت می‌کنم و تو را به همسری خویش درمی‌آورم، او اسلام آورد و پس از عدّه ی شرعی با او ازدواج کرد.


در طبقات ابن سعد، ج 8، ص 129، المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 28؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 و 232 با صراحت مسلمان شدن صفیه را ذکر کرده‌اند.

 همچنین در کتاب الصحیح من سیرة النبی الأعظم» روایت مسلمان شدن صفیه را نقل کرده است.[5]

در منابع متعددی از جمله: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 56 (واقعه خیبر)؛ الطبقات الکبرى، ج 8، ص 129؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 ـ 232 و اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 490، آمده که:

 پیامبر(ص) اعتقها و تزوجها» او را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود، که عبارت در برخی منابع، با یکدیگر اختلافمختصری دارند ولی در تمام آنها، آزاد شدن صفیه توسط حضرت و ازدواج با وی آمده است.[6]


پس ازدواج پیامبر با صفیه بعد از مسلمان شدن او و آزاد شدنش به دست پیامبر و رعایت عدّه ی شرعی بوده است و صفیه مجبور به این کار نشده است. در مورد کشته شدن پدر و شوهر صفیه که در این جنگ کشته شدند نیز باید گفت پدر صفیه در جنگی که عامل اصلیش دسیسه های خود یهودیان و در رأسشان پدر صفیه بود، کشته شد و شوهرش بخاطر قتل یکی از مسلمانان بعد از اتمام جنگ، به قصاص محکوم و اعدم شد و طبق اسناد تاریخی، پیامبر(ص) بلافاصله بعد از کشته شدن پدر و شوهر صفیه در جنگ خیبر در همان روز با او ازدواج نکرده؛ بلکه پس از مسلمان شدن صفیه و تمام شدن عدّه ی شرعی وی، با او ازدواج کرد. این موضوع در منابعی چون صحیح مسلم، ج 4، ص 147؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 31؛ إمتاع الاسماع، مقریزی، ج 10 ص 2؛ جوامع السیره، ص 212؛ به نقل از تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی، ص 505 آمده است که بدون شک وقتی صفیه عدّه را نگهداشته است، مدتها بعد از مرگ شوهر و پدرش و  با رضایت خودش با پیامبر عروسی و زفاف داشته است.

باید از دکتر علی سینا سوال کرد که شما که اینقدر برای یهودیان دشمن پیامبر (ص) دل میسوزانید و آنها را مظلوم نشان میدهید و چنین سخنانی را به زبان آورده اید، چرا و به چه دلیل یهودیان، منطقه آبا و اجدادی خودشان را با آن آب و هوا رها کرده به سوی یثرب ( مدینه ) می آیند؟! مگر در آن بیابان چه چیزی بوده که آنها تمایل به آنجا داشته اند ؟

دلایل اقدام پیامبر به جنگ با یهودیان همه حکایت از خیانتهای فراوان یهود به تشکیلات تازه تاسیس مسلمانان را دارد. مدینه نخستین پایتخت حكومت پیامبر(ص) است؛ در تاریخ آمده است نخستین گروهی كه به یثرب (مدینه) آمدند، یهودیان بودند كه این شهر را بنیان گذاردند.

حال این سوال پر رنگ مطرح است که یهودیان كه می‌دانند پیامبر آخرامان در مكه مبعوث می‌شود چرا به مكه نیامدند؟چرا در منطقه‌ای ( مدینه ) مستقر شدند كه خالی از سكنه است؟

چرا یهود در سرزمین حجاز پراكنده شده‌اند در حالی‌كه منطقه میان این دو كوه عیر و احد منطقه مد نظر آنهاست؟

ادعای یهودیان بر استقرار در مدینه این است كه در یافتن مصداق این منطقه دچار خطا شده‌اند و برخی به خیبر، برخی به تبوك و برخی نیز در مناطق دیگر ساكن شده‌اند. با نگاهی دقیق به محل استقرار آن‌ها در می‌یابیم كه آنها بر سر راه مدینه به قدس قرار گرفته‌اند تا راه پیامبر(ص) به بیت‌المقدس را ببندند.

پیامبر(ص) از هر راهی كه بخواهد به سرزمین فلسطین (كنعان) برود یهودیان پیشاروی او بودند و باید از هفت خاكریز عبور می‌كرد. بنی‌قریظه، بنی‌مصطلق، بنی‌نظیر، خیبر، تبوك، موته و قدس.

در سیزده سالی كه پیامبر (ص) در مكه بودند، هم فاقد قدرت بودند و هم به دلیل شرایط حاكم بر مدینه حتی حق اعتراض به آزارها و شكنجه‌ها را نداشتند، به دلیل آنكه در مكه همه با هم قوم و خویش بودند.

قدرت و حكومت پیامبر از مدینه آغاز می‌شود و گسترش می‌یابد بنابراین عملیات آشكار یهود از این نقطه آغاز شد. پس از ورود پیامبر(ص) به مدینه، هیئتی متشكل از سه قبیله ی یهودی بنی‌قریظه، بنی‌نظیر و بنی‌قینقاع خدمت حضرت رسیدند و گفتند: ما آمده‌ایم با شما صلح كنیم كه به سود و زیان تو نباشیم و كسی را علیه تو یاری نكنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی تا ببینیم كار تو و قومت به كجا می‌انجامد.

پیامبر (ص) پذیرفت و قراردادی نوشته شد. در این قرارداد ذكر شد كه اگر یهود تعهدات این قرارداد را نادیده بگیرد رسول خدا(ص) می‌تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمت بگیرد که مفاد این قرارداد نیز در آیین خود یهود موجود بود.

شگرد كلی یهود این بود كه پیش از آنكه عملیاتی را ضد پیامبر(ص) راه اندازد، مشركان و منافقان را به میدان آورد و با توجه به آیه 82 سوره مائده، یهود محور اصلی است و دشمنی مشركان نسبت به یهود تبعی است.

______________________________________

[1]. صفات الشیعه، ص 8

[2]. پیامبر (ص) می فرمایند: کریم و بزرگ قومی که به ذلت و سختی افتاده، احترامش کنید.» (بحارالانوار، ج 31، ص 133). همچنین ر.ک: به: سنن الکبری، ج 8، ص 168 و مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 207.

[3]. طیبی، ناهید، زن در چشم پیامبر، ص 102 به نقل از سهیلی؛ روض الانف، ج 7، ص 104؛ متقی هندی، کنزالعمال، ح 37609.

[4]. همان ص74

[5]. الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج ، ص 83.

[6]. در صحیح مسلم، ج 4، ص 146 نیز این موضوع ذکر شده است.


ماه محرم؛ ماه غم و اندوه، بر عاشقان و دوست داران حضرت رسول(ص) و اهل بیتشان تسلیت باد.


قافله سالار داره میاد

 در سفره ی ما برکتی از نان حسین است

 درد غم ما بسته به درمان حسین است

 دانی که چرا بر دل ما ماتم عظماست؟

 چند روز دگر فاطمه گریان حسین است.

رضا اعظمی

سوال: 

چرا امام حسین(ع) مانند برادرشان امام حسن(ع) صلح نکردند تا از به شهادت رسیدن خود و یارانشان جلوگیری کنند؟


پاسخ:

دیرزمانی است که افرادی مغرض یا جاهل نسبت به سیره ی زندگی اخلاقی و ی امامان، بر آنها خرده گرفته و بجای پذیرش، راه چاره برای امامان مشخص می کنند و بینش و ت خود را در موقعیتی بالاتر و بهتر از امامان معصوم علیهم السلام می پندارند، گویی این فکر فقط در مخیله ی آنها بوده و در آن زمان کسی متوجه این افکار و و عملکرد و پیامدهای آن نبوده و امام(ع) نیز نبوغ چنین فکری را برای خلاصی خود و اهل بیت خود از چنگال ستمکاران و دشمنان خدا و رسول خدا(ص) نداشتند!! برای بررسی و دانستن چرایی عدم صلح امام حسین(ع) با یزید پلید، دانستن نکات زیر مهم است و ما سعی میکنیم بطور خلاصه این موضوع را بررسی و پاسخی کوتاه ارائه کنیم:
1. فضای عصر امام‌ حسین‌(ع) قابل مقایسه با امام ‌حسن‌(ع) و هیچ کدام از امامان دیگر نبود. پس ‌از شهادت امام‌حسن‌(ع) تا عصر یزید تقریبا 10 سال فاصله است و امام ‌حسین‌(ع) ده سال در زمان معاویه زندگی کرده و قیام نکرده است که معلوم می شود شرایط و زمینه‌ های زندگی ایشان مثل عصر امام حسن مجتبی (ع) بوده و زمینه برای قیام هنوز فراهم نشده بود.

2. معاویه در عین ارتکاب به فسق و فجور، ت خود را حفظ کرده و ظاهر خود را موجّه و مومن نشان داده و تمام کارهای پلید خود را در جهت قدرت و عزت دین اسلام نشان می داد و امر را بر مردم مشتبه می نمود و نفاق خود را در حد امکان آشکار نمی کرد و زمانی که دستش برای مردم رو می شد و بر نفاق و نیرنگ و ظلم او پی می بردند، مخالفان خود را یا از سر راه بر می داشت و می کشت، یا با پول و حکم امارت بر نقاط مختلف می خرید تا از چشم مردم نیفتاده و همچنان بر مسند قدرت بنشیند و کسی علیه او شورش به پا نکند. معاویه در زمان امام حسن (ع) دست به کاری نزد که ماهیتش را آشکار کند و زمینه‌ای برای قیام به انگیزه ی امر به معروف و نهی از منکر به وجود آید. این روحیه ی معاویه، کار امام حسن(ع) را پیچیده تر نموده بود و باید سالها می گذشت تا چهره ی مزورانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشکار می شد. صلح امام حسن(ع) این مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاویه و بنی امیه را به مردم نشان داد. به خاطر همین روحیه ی حیله گرانه ی معاویه است که امام حسین(ع) در مدت ده سال اول امامتش که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند، اما با مرگ معاویه و شروع سلطنت یزید دست به قیام زدند؛ چراکه این زمینه در زمان یزید و پس از مرگ معاویه و به قدرت رسیدن او به عنوان زمامدار و امیر مسلمانان مهیا شده بود زیرا یزید علنا به فسق و فجور و کارهای ناشایست مبادرت می کرد و حتی برای سگها و میمون های خود از مردم عادی بیشتر ارج و قرب قائل بود! یزید به عنوان عنصر مقابل امام حسین(ع) جوانی عیاش، آلوده به گناه و سگ باز و میمون باز بود . او با شراب خواری علنی دستورات دین مبین اسلام را زیر پا می گذاشت. اشعاری که از وی در کتب شیعه و سنی در این زمینه نقل شده، به وضوح نمایانگر اوج فساد و انحراف او می باشد.[1]

3. مردم همین کوفه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و تمام این رفتارها بعد از شهادت امام حسن(ع) دوچندان شده بود و برنامه های ضد انسانیِ تهدید و گرسنگی معاویه علیه خود را تحمل نمودند بگونه ای که ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: در زمان معاویه شیعیان در هرجا که بودند به قتل می رسیدند، بنی امیه دست و پای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند بریدند، هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر و اهل بیت ایشان بود زندانی شد و یا مالش به غارت رفت و یا خانه اش را ویران کردند[2] . مردم حدود بیست سال طعم حکومت معاویه را چشیده بودند و در طی این دوران، نفاق و کارشکنی های معاویه و ظلم او بر همگان روشن شده و دیگر بی تاب شده بودند، لذا کوفیان نزدیک به هجده هزار نامه مبنی بر بیعت با آن حضرت برای ایشان فرستادند و از آن حضرت درخواست قیام و جهاد علیه حکومت ظالمانه ی وقت را کردند. از دید تاریخی اگر امام(ع) آن نامه ها را نادیده می­گرفت، بی­گمان در تاریخ محکوم می­شد؛ یعنی آیندگان و حتی مردم در زمان آن حضرت می گفتند که زمینه ی بسیار خوبی را از دست داد و حتی بالاتر از آن گفته می شد که حضرت در حق مسلمانان کوتاهی و ظلم کرد؛ چراکه با وجود اینکه جمعیت زیادی از مسلمانان برای قیام اعلام آمادگی کرده بودند، امام حسین(ع) توجهی به آنان نکرد و برای رهایی آنان اقدامی انجام نداد. اعلام آمادگی مردم کوفه حجت را بر امام حسین (ع) تمام کرد و اگر زمینه هم آماده نبود، ایشان نمی توانست آن اتمام حجت را نادیده بگیرد. اما در زمان امام حسن (ع) مردم کوفه برای قیام آمادگی نداشتند. وضع داخلی کوفه به اندازه‌ای بد بود که خود امام حسن (ع) از بسیاری از مردم کوفه پرهیز می­کرد و هنگامی که بیرون می­رفت در زیر لباس­هایش زره می پوشید تا خوارج و مزدوران معاویه به او آسیب نرسانند. چنان­که روزی در حال نماز به‌سوی آن حضرت تیر انداختند اما چون در زیر لباس‌هایش زره پوشیده بود تیر کارگر نشد.[3]

4. امام حسن(ع) با یاران بی وفایی رو برو بود که عده ای از آنها در مقابل تطمیع های معاویه خود را باختند و برق سیم و زرهای فتنه گر شام عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق گردیدند و جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علی(ع) را دست بسته تحویل دهیم!
امام حسن(ع) یارانی داشت که خود وبال جان آن حضرت شدند بگونه ای که در اردوگاه آن حضرت به خیمه ی حضرتش حمله ور شدند و آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند و در ساباط یکی از یاران وی بنام جراح بن سنان » جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گرامیش حضرت علی(ع) را متهم به شرک نمود و به ران آن حضرت با خنجر ضربه ای زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید[4] . با چنین اصحابی امام حسن(ع) چگونه می توانست در مقابل لشکر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟
در تواریخ آمده است که آن حضرت از یاران بی وفایش چنین شکوه می کند: به خدا سوگند معاویه برای من از این مردمی که گمان دارند شیعه هستند بهتر است .»
و در خطبه ای که معاویه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: رسول خدا(ص) با اینکه قومش را به سوی خدا دعوت می نمود، مجبور شد از دست آنها فرار کند و به غار پناه آورد و اگر یارانی داشت هرگز از آنها فرار نمی کرد. من هم اگر یارانی داشتم هرگز با تو ای معاویه بیعت نمی کردم [5].»
آن حضرت در بیانی دیگر علت صلحش را نداشتن یار و یاور بیان می فرماید: به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکردم مگر بخاطر نداشتن یاران و اگر انصار و یارانی می داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا اینکه خداوند بین من و او حکم کند[6] .»
اما حضرت امام حسین(ع) یارانی داشت که هر چند از نظر کمیت تعدادشان اندک بود ولی از نظر ایمان و استقامت و وفاداری نظیر نداشتند؛ بگونه ای که خود آن حضرت آنان را چنین می ستاید: من اصحابی با وفاتر از یاران خود سراغ ندارم و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود نمی شناسم . خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهد[7] .»
یاران حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) حقیقتا قابل ستایش بودند و به درستی با ایمان و وفادار بودند، زیرا تا یک نفر از ایشان زنده بود نگذاشتند آسیبی به امام و مولایشان برسد.

5. صلح امام حسین(ع) مانند صلح امام حسن(ع) تلقی نمیشد، چراکه وقتی امام حسن(ع) مجبور به پذیرفتن صلح شدند، در جایگاه خلیفه و جانشین پیامبر(ص) بودند و معاویه که قدرتش در شام بوده و ادعای حکومت و امیرالمومنینی داشت در رو به روی آن حضرت قرار گرفت که سرانجام امام حسن(ع) برای حفظ دین اسلام و جان مسلمانان که گرفتار نیرنگ معاویه شده بودند طبق قرارداد و عهدنامه ای که شکستن آن پرده از چهره ی معاویه بر میداشت، صلح نمودند. ولی موقعیت امام حسین(ع) اینگونه نبود؛ چراکه اگر حضرت در زمان حیات معاویه اقدام به قیام میکرد، به عنوان شخصی که دایه ی خلافت دارد ولی مقامش را ندارد تلقی شده و شخصی معرفی میشدند که برای کسب قدرت و زر و زور علیه حکومت خروج کرده و ارزش و هدف قیام امام در سایه ی موهوم همین افکار پوچ از بین می رفت. زمانی که بر اثر دسیسه های معاویه و زر و زور و مقام خلافت بر مومنان که به یزید رسیده بود، چنانچه امام حسین(ع) با یزید صلح میکرد و قیامی از سوی ایشان مانند زمانی که در دوران معاویه به سر می بردند صورت نمی گرفت امر بر مردم مشتبه می شد و چون یزید به طور علنی کفر می گفت و فسق و فجور داشت، صلح امام حسین(ع) مهر تاییدی بر اعمال یزید از سوی مردم تلقی میشد و دین اسلام به طور کل نابود می گشت. در این زمان دیگر صلح و سکوت جایز نبود و سخنرانی و موعظه نیز فایده ای نداشت. باید راهی انتخاب میشد تا همگان از خواب غفلت بیدار شوند. راهی که به کربلا منتهی شد.

6. در مورد امام حسن(ع) نیز باید بگوییم که ایشان صلح نکردند، بلکه صلح را بر ایشان تحمیل نمودند، امام حسن(ع) در مقابل گروه باغی و یاغی شام ابتدا قیام کرد و در رویارویی با معاویه، نیروهایش را به منطقه مسکن » گسیل داشت اما بخاطر عواملی که بیان شد، ناچار تغییر سنگر داد و تدبیری اندیشید که بسان شمشیری دولبه به جان معاویة بن ابی سفیان بن حرب افتاد؛ زیرا معاویه در مقابل تدبیر امام حسن(ع) دو راه بیشتر نداشت؛ یا به مواد معاهده ی صلح عمل کند که در این صورت امام حسن(ع) به هدفش یعنی عمل به احکام اسلام طبق کتاب و سنت، حفظ خون شیعیان و گرفتن خلافت از دست غاصبان کاخ نشین شام می رسید و یا اینکه مواد معاهده را زیر پا بگذارد - که معاویه این راه را برگزید - و در این صورت نقاب از چهره ی حیله گر و فریبکارانه ی معاویه کنار زده می شد و مردم پی به جنایت و فساد روحی او می بردند و زمینه برای قیام علیه بنی امیه فراهم می گشت، که چنین هم شد .
بنابر این، صلح امام حسن(ع) راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت و نتایج آن را قابل عرضه ساخت و به قول عالم بزرگ و جلیل القدر، مرحوم سید شرف الدین رحمة الله، شهادت کربلا پیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود. از نظر خردمندان، روز ساباط امام حسن(ع) به مفهوم فداکاری بسی آمیخته تر است تا روز عاشورای امام حسین(ع)، زیرا امام حسن(ع) در آن روز در صحنه ی فداکاری نقش یک قهرمان خستگی ناپذیر و پایدار را در چهره ی مظلومانه یک از پا نشسته ی مغلوب ایفا کرد[8] .

7. امام حسن(ع) با صلح اجباری خود از جان مسلمانان و هدر رفتن خون آنان جلوگیری کرد و بدین سان آنها و دین اسلام را از گزند آسیب و حمله ی دولتهای روم شرقی در خارج، و خوارج و دشمنان منتظر فرصت در داخل حفظ کرد؛ و امام حسین(ع) با قیام باشکوه خود و یاران وفادارش در کربلا چشم به خواب رفته ی مسلمانان و دل زنگ زده ی آنان را بیدار کرد و جلا داد.

[1]. در این زمینه می توانید به کتاب تذکرة الخواص سبط بن جوزی، از صفحه 286 به بعد مراجعه نمائید .
[2]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 43
[3]. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص ۷۱۷
[4]. شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق آل البیت، 1413 ه . ق، چاپ اول، ج 2، ص 12
[5]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، 1369، چاپ دوم، جلد 44، ص 23
[6]. طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، انتشارات اسوه، 1413 ه . ق، چاپ اول، ج 2، ص 71
[7]. شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق مؤسسه آل البیت، 1413 ه . ق، چاپ اول، ج 2، ص 91
[8]. راضی آل یاسین، صلح الحسن علیه السلام، ترجمه آیت الله ای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، 1348، ص 21
[9]. https://hawzah.net

امیرالمؤمنین علی(ع) در این خطبه از آفرینش آسمان و زمین و آفرینش انسان یاد می کند.

عجز انسان از شناخت ذات خدا [1] 
سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند و دست غوّاصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی نمی توان یافت و برای خدا وقت معیّن و سرآمدی مشخص نمی توان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفرید و با رحمت خود بادها را به حرکت درآورد و به وسیله ی کوه ها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد.

دین و شناخت خدا [2] 
سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا، باور داشتن او؛ و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست و کمال توحید، اخلاص ( شهادت بر یگانگی او ) ، و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛ زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف و هر موصوفی گواهی می دهد که غیر از صفت است؛ پس کسی که خدا را با صفات مخلوقات تعریف کند، او را به چیزی نزدیک کرده [3] و با نزدیک کردن خدا به چیزی، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصور نموده و با تصور اجزا برای خدا، او را نشناخته است. و کسی که خدا را نشناسد به سوی او اشاره می کند و هرکس به سوی خدا اشاره کند، او را محدود کرده، به شمارش آورَد. و آنکس که بگوید خدا در چیست؟ » او را در چیز دیگری پنداشته است و کسی که بپرسد خدا بر روی چه چیزی قرار دارد؟» به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است، در صورتی که خدا همواره بوده و از چیزی به وجود نیامده است. با همه چیز هست، نه اینکه همنشین آنها باشد و با همه چیز فرق دارد، نه اینکه از آنان جدا و بیگانه باشد. انجام دهنده ی همه ی کارهاست؛ بدون حرکت، ابزار و وسیله. بیناست حتی در آن هنگام که پدیده ای وجود نداشت. یگانه و تنهاست، زیرا کسی نبوده تا با او انس گیرد و یا از فقدانش وحشت کند.

راه های خداشناسی:
آفرینش جهان
خلقت را آغاز کرد و موجودات را بیافرید بدون نیاز به فکر و اندیشه ای یا استفاده از تجربه ای، بی آنکه حرکتی ایجاد کند و یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد. برای پدید آمدن موجودات وقت مناسبی قرار داد و موجودات گوناگون را هماهنگ کرد و در هر کدام غریزه ی خاصّ خودش را قرار داد و غرایز را همراه آنان گردانید. خدا پیش از آنکه موجودات را بیافریند، از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاهی داشت و حدود و پایان آنها را می دانست و از اسرار درون و بیرون پدیده ها آشنا بود. سپس خدای صبحان طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوایِ راه یافته به زمین و آسمان را آفرید [4] و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود که یکی بر دیگری می نشست. آب را بر بادی طوفانی و شکننده نهاد و باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و به نگهداری آب مسلط ساخت و حدّ و مرز آن را به خوبی تعیین فرمود. فضا در زیر تندباد و آب بر بالای آن در حرکت بود. سپس خدای سبحان طوفانی برانگیخت [5] که آب را متلاطم ساخت [6] و امواج آب را پی در پی درهم کوبید. طوفان به شدت وزید  و از نقطه ای دور دوباره آغاز شد. سپس به طوفان امر کرد تا امواج دریاها را به هر سو روان کند و بر هم بکوبد و با همان شدت که در فضا وزیدن داشت، بر امواج آبها حمله ور گردد. از اوّلِ آن بر می داشت و به آخرش می ریخت [7]. و آبهای ساکن را به امواج سرکش برگرداند تا آنجا که آبها روی هم قرار گرفتند و چون قله های بلند کوه ها بالا آمدند. امواج تند کف های برآمده از آبها را در هوای باز و فضای گسترده بالا برد که از آن هفت آسمان را پدید آورد [8].

----------------------------
[1]. اشاره به علم اپیس تمولوژی ( شناخت شناسی و معرفت شناسی)
[2]. اشاره به پایتی تیسم ( ایزد شناسی)
[3]. یعنی همتایی برای خدا تصور کرده است.
[4]. امیرالمؤمنین علی(ع) در این گفتار علمی به مراحل دقیق آفرینش اشاره کردند که خداوند ابتدا هوا و سپس آب و آنگاه دیگر پدیده ها را آفرید. امروزه همه ی دانشمندان این حقیقت را قبول دارند که آب از اکسیژن و هیدروژن پدید آمده و آغاز آفرینش از هوا و توده ی بخار بوده است.
[5]. اِعتَقَمَ : باد تندی که خشک و بی باران است.
[6]. اشاره به علم دریا شناسی و کیماتولوژی ( موج شناسی)
[7]. مَخضَ السّقاء: زیر و رو کردن محتوای مَشک.
[8]. اشاره به علم اتمولوژی ( بخار آب شناسی)
9. منبع: کتاب شریف نهج البلاغه، محمد دشتی (ره)، ص 21

 به نام خداوند بخشنده ی مهربان 

 و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، می گویند: ایمان آورده ایم.» ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می کنند ( بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده ) می گویند: چرا مطالبی را که ( درباره ی صفات پیامبر اسلام ) خداوند برای شما بیان کرده، به مسلمانان بازگو می کنید تا ( روز رستاخیز ) در پیشگاه پروردگارتان بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمی فهمید؟!» 

 آیا اینها نمی دانند خداوند آنچه را پنهان می دارند یا آشکار می کنند می داند؟! 

 و پاره ای از آنان عوامانی هستند که کتاب خدا را جز ( یک مشت خیالات و ) آرزوها نمی دانند و تنها به پندارهایشان دل بسته اند. 

 پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست.» تا آن را به بهای اندکی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه ( از این راه ) به دست می آورند. 

 و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید.» بگو آیا پیمانی از خدا گرفته اید؟! - که خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی ورزد. - یا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟! 

 راست گفت خداوند بزرگ و بلند مرتبه 

در اینجا یکی از عنصرهای فرومایه را به شما معرفی می کنم تا ببینید که کار بشر در بی ارادگی و دنیا پرستی و بوقلمون صفتی به کجا می رسد و ببینید که مردمی واقعا می توانند هر بامداد در قیافه ای جز آنچه دیروز بوده اند در میان اجتماع ظاهر شوند و روزی برای خدا و روزی بر خدا شمشیر بکشند و روزی یار علی(ع) باشند و روزی دشمن او. روزی کُشنده ی امام حسین(ع) باشند و روزی خونخواه او!!

شبث بن رِبعی، یعنی همین مردی که اکنون یکی از فرماندهان سپاه عراق است و از کُشندگان امام حسین(ع)، روزی مؤذّن سجّاح بود و هنگامی که این زن در میان قبیله ی بنی تمیم ادعای پیغمبری کرد، شبث مؤذّنی او را قبول کرد؛ و آنگاه که کار سجّاح به رسوایی کشید، شبث اسلام آورد و در موقع کشته شدن عثمان در کشتن وی دست به کار بود، سپس از اصحاب علی(ع) به شمار آمده، بعدها بر همان علی ابن ابیطالب(ع) خروج کرد و در ردیف دشمنان وی قرار گرفت و همراه خوارج بود، روزی هم از خارجی بودن توبه کرد و کنار رفت و در سال 61 هجری در کشتن امام(ع) و یاران وی شرکت داشت و از افراد موثر در این امر بود. روزی هم که مختار بن ابی عبید ثقفی به خونخواهی امام(ع) قیام کرد، شبث که خود از کشندگان امام بود در انتقام گرفتن از کشندگان امام با مختار همکاری و همراهی داشت و در حدود سال 80 هجری درگذشت.
چنین مردمی که کمتر بهره ای از معنویت و ت ندارند، کجا می توانند از روح ملکوتی حسین بن علی(ع) استفاده کنند و کجا ممکن است که از انعکاس شعاع های نفس مطمئنه ی امام(ع) در نفوس بی استعداد تباه شده ی خود بهره مند گردند.

سخن امام(ع) در مقابل اینان به اینجا رسید که گفت: نه به خدا قسم مانند بیچارگان و فرومایگان دست بیعت به اینان نمیدهم و چون بندگان از میدان نبردِ با زورگویان نمی گریزم و از شرّ شما مردم و هر متکبّری که ایمان به روز حساب نیاورده است به پروردگار خویش پناه می برم.

تدریجا مقدمات شروع جنگ فراهم شد و عمربن سعد تیری به کمان گذاشت و به سوی سپاه اباعبدالله(ع) رها کرد و گفت نزد امیر ابن زیاد شاهد باشید که من پیش از همه جنگ را شروع کردم. جنگ تا حدود ظهر به شدت ادامه داشت و بیشتر اصحاب امام(ع) به شهادت رسیدند و امام(ع) نماز ظهر را با بقیه ی اصحاب خود به صورت نماز خوف یعنی دو رکعت بجای آورد، و بعد از نماز جنگ همچنان ادامه یافت تا آنکه از جوانان بنی هاشم کسی باقی نماند و آنان هم یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و حتی پسران خُردسال و شیرخوارگان هم فیض شهادت را یافتند و تدریجا همان ساعتی فرا رسید که جریان تاریخ اسلام را تغییر داد و در نخستین صفحات تاریخ افتخار شهادت را برای اینان نوشت.

قطعا همینطور است و روزی مانند روز حسین بن علی(ع) نیست وَ سلامٌ علیهِ یومَ وُلِدَ و یومَ یَموتُ و یومَ یبعثُ حیاً.

منبع: بررسی تاریخ عاشورا، دکتر محمدابراهیم آیتی، صفحات 149 و 150. به اهتمام مرحوم استاد علی اکبر غفاری


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

webdotira زیباکده عشق riringfico ماورا طبیعه retciavietreep پنجره ای به سوی دنیای ارتباطات clackicknara تور بالی بهار و تابستان 99 | تور بالی اندونزی | رزرو هتل های بالی Chad's page تئاتر تبرستان